وَ فى حَديثِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ:[ اِنَّ الرَّجُلَ اِذا كانَ لَهُ الدَّيْنُ الظَّنُونُ،
در گفتار آن حضرت است: انسان را اگر طلبى باشد كه نمى داند آن را مى گيرد يا نه
يَجِبُ عَلَيْهِ اَنْ يُزَكِّيَهُ لِما مَضى، اِذا قَبَضَهُ.
زمانى كه گرفت نسبت به سالى كه بر وام گذشته پرداخت زكات بر او واجب است.
[ فَالظَّنُونُ الَّذى لايَعْلَمُ صاحِبُهُ اَيَقْبِضُهُ مِنَ الَّذى هُوَ عَلَيْهِ اَمْ لا،
«ظَنون» طلبى است كه طلبكار نمى داند آن را از بدهكار مى ستاند يا نه،
فَكَاَنَّهُ الَّذى يُظَنُّ بِهِ، فَمَرَّةً يَرْجُوهُ وَ مَرَّةً لايَرْجُوهُ. وَ هذا مِنْ
گويا به آن گمان مى برد، گاه به گرفتنش اميدوار و گاه نااميد است. و اين از
اَفْصَح ِ الْكَلامِ. وَ كَذلِكَ كُلُّ اَمْر تَطْلُبُهُ وَ لاتَدْرى عَلى اَىِّ شَىْء اَنْتَ
فصيح ترين گفته هاست. و همچنين هر كارى كه خواهان آنى و نمى دانى نسبت به آن در
مِنْهُ فَهُوَ ظَنُونٌ. وَ عَلى ذلِكَ قَوْلُ الاَْعْشى:
چه وضعى هستى ظَنون است. قول اعشى بر همين اساس است:
ما يُجْعَلُ الْجُدُّ الظَّنُونُ الَّذى *** جُنِّبَ صَوْبَ اللَّجِبِ الْماطِرِ
چاهى را كه معلوم نيست در آن آب هست يا نه و از محل باران گير دور است نمى توان
مِثْلَ الْفُراتِىِّ اِذا ما طَما *** يَقْذِفُ بِالْبُوصِىِّ وَ الْماهِرِ
چون فرات به حسابش آورد، كه وقتى به طغيان برخيزد كشتى وشناگرماهر را
به كنارى پرت مى كند.
] وَالْجُدُّ: الْبِئْرُالْعادِيَةُ فِى الصَّحْراءِ. وَالظَّنُونُ:الَّتى لايُعْلَمُ هَلْ فيهاماءٌاَمْ لا.]
«جُدّ» چاه قديمى است. و «ظَنون» چاهى است كه نمى دانند در آن آب هست يا نه.