عشق عجیبی به حضرت زهرا سلام الله علیهاداشت و تمام مشکلاتش را با توسل به ایشان حل می کرد. برای پشت سر نهادن سختی هایش دست نیاز پیش خلق نمی برد. شب قبل از شهادت، ارتباط معنوی با حضرت زهرا سلام الله علیها برقرار می کند. مادرش می گوید:«شنیدم که با کسی حرف می زد و می گفت هر چه که دوست دارید از من بگیرید، اما خواهش می کنم این حالت معنوی را از من دور نکنید.»
صبح روز بعد همراه مادر با اتوبوس راهی کهنوج می شود. در راه با لحن خاصی که حُزن و اندوه در آن موج می زند به مادر می گوید:«مادر جان! می دانید امشب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها است.»
بعد چادر را روی صورتش می کشد و سر به شیشه ی اتوبوس می گذارد تا در خلوت خویش با بانوی مظلومه ی دو عالم درد دل کند. ناگهان صدای تیراندازی بلند می شود و اتوبوس می ایستد. مدتی بعد درگیری اشرار تمام می شود اما طاهره همچنان سر به شیشه ی اتوبوس دارد. مادر از عدم عکس العمل او متعجب می شود، چادر را از صورتش کنار می زند و تنها چیزی که می بیند چهره ی خونین طاهره است. آری! طاهره به زهرا سلام الله علیها اقتدا کرد و این چنین به جمع شهیده های مظلوم تاریخ پیوست.
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها