شهدا شرمنده ايم
می آمد ی و از تو بجز استخوان نبود
جز یک طناب روی دو دستت نشان نبود
از این مصیبتی که به تا بوتتان نشست
دوش تمام مردم ما را توان نبو د
آمدند آن شهابهای آسمانی آن شقایق های پرپر شده در آبهای اروند آمدند تا یادآوری کنند این است قیمت دفاع از ولایت تا اوج رسیدن وپرواز به سمت خداست این است اجر ومزد شهدا روزی نزد خدا داشتن و ….. و قسمت ما ،روزی ما شرمندگیست . تا ابد شرمنده ایم شرمنده ی آن دستها ی بسته وقامتها ی با صلابت شما که اگر چه بسته بود دستت ولی خم نشد کمرت ، در مقابل هیبت دشمن بلکه ، این دشمن بود که خرد شد در مقابل تو