برحذر بودن از چند كاستى اخلاقى
يَا ابْنَ جُندَب مَن اَصْبَحَ مَهمُوماً لِسِوى فَكاكِ رَقَبَتِهِ فَقَدْ هَوَّنَ عَليْهِ الْجَليلَ وَ رَغِبَ مِنْ رَبِّهِ فى
الْوَتْحِ الحَقير وَ مَن غَشَّ اَخاهُ وَ حقَّرَهُ و ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ و مَنْ حَسَدَ مؤمناً اِنْماثَ
الايمانُ فى قَلبه كَما يَنماثُ المِلحُ فِى الماء؛
مضمون جمله اول اين است كه سزاوار نيست شخص مؤمن نسبت به چيزى جز نجاتش از عذاب
الهى غصهدار و نگران باشد، بلكه بايد تمام همّش اين باشد كه كارى كند تا خدا او را از بدبختى
ابدى نجات دهد.
عقل انسان و آيندهنگرى
عقل انسان مىگويد اگر خطر جدى در كار است، بايد به فكر چاره باشيم. ما كه در امور ساده دنيا
همواره نگران خطرهاى احتمالى هستيم و براى رفع آنها اقدام مىكنيم، عاقلانه نيست كه نسبت
به مسايلى كه اهميتش بسيار بيشتر از امور دنيايى است، بىخيال باشيم و چارهاى نينديشيم.
افرادى كه به دنبال كسب منافع و لذايذ مادى هستند، در واقع، به دنبال چيزى هستند كه ارزش
چندانى در برابر خطرهايى كه پيشروى آنها است، ندارد و از امورى غافلاند كه اهميت بسيار زيادى
براى آنان دارد. عبارت «فكاك رقبته» كه در اين روايت شريف به كار رفته است، اشاره به اين معنا دارد
كه گردن من در زير غل و زنجيرى گرفتار است؛ مىخواهم خودم را آزاد كنم، اما بارى سنگين روى
گردنم فشار مىدهد و همچون افسارى مرا به طرف بدبختى مىكشاند. همه ما به واسطه گناهان
و اشتباهاتى كه مرتكب شدهايم، چنين خطرى را در پيش داريم و گردنمان گير افتاده است و بايد آن
را نجات دهيم. اگر به فكر رهايى گردن خود از اين زنجير نباشيم، تعبير سادهاش اين است كه به فكر
نجات از عذاب آخرت نيستيم و همّ ما چيز ديگرى است:
مَنْ اَصْبَحَ مَهمُوماً لِسِوى فَكاكِ رَقَبَتِهِ فَقَدْ هَوَّنَ عَلَيْهِ الْجَليلَ؛ كسى كه صبح كند در حالى كه
همّ او غير از نجات از عذاب است، امر بسيار مهمى را بر خودش سبك شمرده است و چيزى را كه
بايد بزرگ بداند، ساده تلقى كرده است.
وَ رَغِبَ مَنْ رَبِّهِ فى الْوَتْحِ الحَقير؛ از خدا تنها سودى اندك را طلب كرده است. مسلّماً وقتى
انسان به فكر عذاب ابدى نباشد، دل مشغولى او امور دنيايى خواهد بود؛ امورى كه بسيار سبك و
حقير است. كسى كه به عذاب ابدى توجه نداشته باشد، براى نجات از آن نيز اهتمام نمىكند.
عقل ما اقتضا مىكند به اندازه ايمانى كه نسبت به آخرت و خطرهاى اخروى داريم، همّمان را نيز
براى جلوگيرى از آن خطرها و نجات از آنها به كار بنديم؛ زيرا تمام مشكلات زندگى در مقابل آن عذاب
ابدى ناچيز است. مشكلات زندگى در صورتى در نظر ما آسان جلوه مىكند كه بدانيم مشكلتر از
آنها نيز وجود دارد و آن، عذاب و بدبختى آخرت است. البتههر كس ايمانش قوىتر باشد، اهتمام
بيشترى نيز به اينگونه مسايل خواهد داشت. بنابراين توجه مؤمنان به زندگى اخروى خود بايد
بيشتر از توجه آنها به زندگى دنيايى و فرديشان باشد.
وظايف انسان نسبت به برادران ايمانى خود
در زندگى اجتماعى، انسان نسبت به برادران ايمانى خود وظايفى دارد؛ از يك سو موظف است به
آنها براى رفع حوايجشان كمك نمايد و از سوى ديگر، وظيفه دارد نسبت به آنها خيرخواه، وفادار و
صميمى باشد و به آنها خيانت نكند. چگونه ممكن است كه انسان برادر ايمانى خود را فريب داده
يا به او خيانت كند، به ناحق مالش را بربـايد و ضررى به او برساند؟! كسى كه درصدد برمىآيد تا
برادر ايمانى خود را فريب دهد و او را فرومايه و حقير مىشمارد، چنين عملى به منـزله در افتادن
و درگيـرى و نبـرد با او است. كسى كه در معامله مىخواهد بر سر ديگرى كلاه بگذارد، در واقع
قصد جنگيدن با او را دارد. شكل ديگرى از درگيرى هنگامى است كه كسى بخواهد فردى را از
مقامش خلع كند و خود جانشين او بشود. چنين كسانى مستحق عذاب خداوند هستند و جايگاه
آنها در جهنم خواهد بود: مَنْ غَشَّ اَخاهُ و حَقَّرَهُ و ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ.
حسد و آثار فردى و اجتماعى آن
مسأله مهمترى كه در اين جا مطرح است و عموميّت بيشترى دارد، حسد است:
مَنْ حَسَدَ مؤمناً اِنماثَ الايمانُ فى قلْبِهِ كما يَنْماثُ المِلْحُ فى الماء؛ كسى كه نسبت به
برادر ايمانىاش حسد ورزد، ايمانش از بين مىرود، آنچنان كه نمك در آب حل مىگردد. متأسفانه
همه انسانها كم و بيش به اين صفت ناپسند مبتلا هستند. طبيعت انسان، به ويژه در سنين
كودكى، به گونهاى است كه وقتى شخص ديگرى را كه از نعمتى برخوردار است مشاهده مىكند،
نسبت به او حسد مىورزد. اگر انسان در مقام تهذيب برنيايد و خود را اصلاح نكند، اين صفت در قلبش
ريشه مىدواند و تا او را جهنمى نكند رهايش نمىسازد. آيا انسانى كه به خدا ايمان دارد، بايد نسبت
به كسى كه داراى نعمتهايى، اعم از نعمتهاى تكوينى، مانند زيبايى و استعداد يا نعمتهاى كسبى،
مانند ثروت و مقام مىباشد، صرفاً به اين دليل كه خود از داشتن آنها محروم است، حسد ورزد؟ حسد
اين است كه چرا او بايد از من زيباتر باشد، چرا بايد بهتر از من بفهمد و چرا بايد پولش از من بيشتر
باشد. در واقع شخص حسود با اين كار خود مىخواهد بگويد كه چرا خدا اين نعمتها را به او داده و به
من نداده است!!
حسدورزى به ديگران، نسبت به نعمتهاى خدادادى آنها، در واقع اشكال كردن به كار خدا است. كسى
كه نمىخواهد استعداد ديگران از او بيشتر باشد و يا مىگويد چرا خدا ديگرى را از من زيباتر آفريده است
ـ حالتى كه شايد در خانمها بيشتر باشد ـ در واقع به خدا اعتراض مىكند. در مورد نعمتهاى كسبى
نيز همينگونه است. اگر انسان به مال و ثروت ديگران حسد ورزد، در واقع، به كار خدا اعتراض كرده است؛
زيرا درست است كه اين موقعيت و يا ثروت را خود فرد با تلاش و كوشش به دست آورده است، اما اين كار
هم خارج از تدبير الهى نبوده و اسباب آن را خداوند فراهم كرده است. آيا اعتراض به كار خداوند، با ايمان
سازگارى دارد؟ ايمان به خدا يعنى خدا را حكيم و كار او را مطابق با حكمت دانستن. او است كه به هر
شكلى بخواهد مىتواند در ملك خودش تصرف كند. البته تمام تصرفاتى كه خداوند در عالم مىكند طبق
مصلحت و حكمت است. اعتراض به كار خدا به منزله قبول نداشتن حكمت خداوند است كه اگر از اين
حد (حسد) بالاتر رود، نوعى شرك به شمار مىآيد. كسى مىتواند بگويد من اين را قبول ندارم كه خودش
مالكيتى داشته باشد. ما كه از خود هيچ نداريم، نمىتوانيم و نبايد به خدايى كه همه چيز از آن او است
اعتراض كنيم.
حسد مفاسد باطنى بسيارى دارد كه بىتوجهى نسبت به آنها خطرات فراوانى به دنبال خواهد داشت.
اگر مشاهده نعمتهاى مادى و معنوى ديگران، باعث ايجاد كمترين حالت حسد در ما شود، فورى بايد
احساس خطر كنيم و به اين مطلب توجه نماييم كه مصلحت خداوند چنين بوده كه نعمتهايى را به او
بدهد و ما نيز مىتوانيم با تلاشى كه انجام مىدهيم از خداوند بخواهيم كه آن نعمتها را به ما هم
بدهد؛ نه اينكه از ديدن نعمتهايى كه ديگران دارند ناراحت شويم. اين احساس ناراحتى و حسادت،
در صورت تداوم، خداى ناكرده به كفر مىانجامد. ريشه كفرِ ابليس هم حسد او بود. ريشه بسيارى از
فتنههاى بزرگ عالم كه گاهى به جنگهاى خونين نيز كشيده شده و طى آن هزاران نفر جان خود را از
دست دادهاند، حسادت يك نفر بوده است. حسد چنين مسير خطرناكى را پيش پاى ما مىگذارد.
بنابراين سزاوار است اولين لحظهاى كه احساس كرديم نسبت به صاحب نعمتى در دل ما حسادت
ايجاد شده، همانجا جلوى آن را بگيريم و از خدا بخواهيم ما را از اين آتش سوزنده و ويرانگر نجات دهد.
ادامه دارد…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از سلسله مباحث آیت الله مصباح یزدی