وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: ما اَهَمَّنى ذَنْبٌ اُمْهِلْتُ بَعْدَهُ حَتّى
و آن حضرت فرمود: گناهى كه پس از آن مهلت يافتم تا دو ركعت نماز
اُصَلِّىَ رَكْعَتَيْنِ; وَ اَسْأَلُ اللّهَ الْعافِيَةَ.
به جاى آورم اندوهگينم نكرد; و از خداوند عافيت مى خواهم.
|
|
موضوعات: "کتاب" یا "نهج البلاغه" یا "خطبه ها" یا "نامه ها" یا "حکمت ها" یا "زیبایی های اخلاق حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد"
وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: ما اَهَمَّنى ذَنْبٌ اُمْهِلْتُ بَعْدَهُ حَتّى و آن حضرت فرمود: گناهى كه پس از آن مهلت يافتم تا دو ركعت نماز اُصَلِّىَ رَكْعَتَيْنِ; وَ اَسْأَلُ اللّهَ الْعافِيَةَ. به جاى آورم اندوهگينم نكرد; و از خداوند عافيت مى خواهم.
وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: مَنْ بالَغَ فى الْخُصُومَةِ اَثِمَ، وَ مَنْ و آن حضرت فرمود: آن كه دشمنى را از اندازه بگذراند گناه كرده، و كسى كه كوتاهى قَصَّرَ فيها ظُلِمَ، وَلايَسْتَطيعُ اَنْ يَتَّقِىَ اللّهَ مَنْ خاصَـمَ. ورزد بر او ستم خواهد شد، و آن كه ستيزه جويى نمايد قدرت ندارد خدا را بپرهيزد.
وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: ما اَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ اَقَلَّ الاِْعْتِبارَ! و آن حضرت فرمود: چه فراوان است عبرتها، و چه اندك اند عبرت گيران!
وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: لِرَجُل رَآهُ يَسْعى عَلى عَدُوٍّ لَهُ بِما فيهِ اِضْرارٌ بِنَفْسِهِ: به كسى كه براى ضربه زدن به دشمنش در برنامه اى مى كوشيد كه براى خودش ضرر داشت، فرمود: اِنَّـما اَنْـتَ كَالطّاعِـنِ نَفْسَـهُ لِيَقْتُـلَ رِدْفَـهُ . تو مانند كسى هستى كه بر خود نيزه فرومى برد تا كسى را كه پشت سر خود سوار كرده از پاى درآورد.
وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: اَصْدِقاؤُكَ ثَلاثَةٌ، وَ اَعْداؤُكَ ثَلاثَةٌ: و آن حضرت فرمود: دوستانت سه نفر، و دشمنانت نيز سه نفرند: فَاَصْدِقاؤُكَ: صَديقُكَ، وَ صَديقُ صَديقِكَ، وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ. اما دوستانت: دوستت، و دوست دوستت، و دشمن دشمنت هستند. وَ اَعْداؤُكَ: عَدُوُّكَ، وَ عَدُوُّ صَديقِكَ، وَ صَديقُ عَدُوِّكَ. امّـا دشمنانت: دشمنت، و دشمن دوستت، و دوسـت دشمنت مى باشند
وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسافَةِ ما بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: از مسافت ميان مشرق و مغرب از حضرتش پرسيدند، آن حضرت فرمود: مَسيرَةُ يَوْم لِلشَّمْسِ. مسيرِ يك روز خورشـيد است.
وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: لاتَصْحَبِ الْمائِقَ، فَاِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ فِعْلَهُ، و آن حضرت فرمود: با احمق همنشين مباش، چه اينكه كارش را براى تو مى آرايد، وَ يَوَدُّ اَنْ تَكُونَ مِثْلَهُ. و علاقه دارد مانند او باشى
وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَلى قَبْرِ رَسُولِ اللّهِ صَلّى اللّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ساعَةَ دَفْنِهِ: كنار قبر رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله به وقت دفن آن حضرت گفت اِنَّ الصَّبْرَ لَجَميلٌ اِلاّ عَنْكَ، وَ اِنَّ الْجَزَعَ لَقَبيحٌ اِلاّ عَلَيْكَ. شكيبايى زيباست مگر بر مرگ تو، و بى تابى زشت است مگر در مصيبت تو. وَ اِنَّ الْمُصابَ بِكَ لَجَليلٌ، وَ اِنَّهُ قَبْلَكَ وَ بَعْدَكَ لَجَلَلٌ. هرآينه مصيبتى كه از مرگ تو به ما رسيد بزرگ، و مصائب پيش از تو و بعد ازتو كوچك است.
4- وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ از خطبه هاى آن حضرت است كه بعد از كشته شدن طلحه و زبير ايراد فرموده بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِى الظَّلْماءِ، وَ تَسَنَّمْتُمُ الْعَلْياءَ، وَ بِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ در عرصه تاريكى ها به كمك ما هدايت يافتيد، و به اوج برترى رسيديد، و از شب تاريك السَّرارِ. وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْواعِيَةَ، وَ كَيْفَ يُراعِى النَّبْأَةَ مَنْ أصَمَّتْهُ درآمديد. گران باد گوشى كه نداى نصيحت را نشنود، و آن كه آواى بلند گوشش را كر نموده چگونه صداى ملايم الصَّيْحَةُ؟! رُبِطَ جَنانٌ لَمْ يُفارِقْهُ الْخَفَقانُ. مازِلْتُ اَنْتَظِرُ بِكُمْ مرا بشنود؟! آرام باد قلبى كه از خوف خدا از ضربان بازنمى ايستد. پيوسته در انتظار عواقب عهدشكنى عَواقِبَ الْغَدْرِ، وَاَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ. سَتَرَنى عَنْكُمْ جِلْبابُ شما بودم، و علامت فريب خوردگان را در چهره شما مى ديديم. چشم پوشيم از شما به خاطر پنهان بودنتان وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عليه السّلام از خطبه هاى آن حضرت است وَ هِىَ الْمَعْرُوفَةُ بِالشِّقْشِقِيَّة معروف به شِقشِقيّه اَما وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبى قُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها هان! به خدا قسم ابوبكر پسر ابوقحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مى دانست جايگاه من در خلافت مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى، يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ، وَلايَرْقى اِلَىَّ چون محور سنگ آسيا به آسياست، سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مى شود، و مرغ انديشه به قلّه الطَّيْرُ. فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَطَوَيْتُ عَنْها كَشْحاً، وَ طَفِقْتُ اَرْتَأى منزلتم نمى رسد. اما از خلافت چشم پوشيدم، و روى از آن برتافتم، و عميقاً انديشه كردم كه با بَيْنَ اَنْ اَصُولَ بِيَد جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلى طِخْيَة عَمْياءَ، يَهْرَمُ فيهَا دست بريده و بدون ياور بجنگم، يا آن عرصه گاه ظلمت كور را تحمل نمايم، فضايى كه پيران در آن الْكَبيرُ، وَ يَشيبُ فيهَا الصَّغيرُ، وَ يَكْدَحُ فيها مُؤْمِنٌ حَتّى يَلْقى رَبَّهُ! فرسوده، و كم سالان پير، و مؤمن تا ديدار حق دچار مشقت مى شود! فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى، فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى، ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانه تر است، پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديده ام خاشاك بود، وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً! اَرى تُراثى نَهْباً. حَتّى مَضَى الاَْوَّلُ لِسَبيلِهِ، و غصه راه گلويم را بسته بود! مى ديدم كه ميراثم به غارت مى رود. تا نوبت اولى سپرى شد، |