امام خميني ره
امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدي است و مسلمانان در يك تشكيلات بزرگ اسلامي رونق و زرق و برق كاخ هاي سفيد و سرخ را از بين خواهند برد، امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت و برابر همه توپ ها و موشك هاي دشمنان باز كرده است، و همچون همه عاشقان شهادت، براي درك شهادت روزشماري مي كند.
موضوعات: "سایر" یا "احساس انتظار" یا "قرآن مجید" یا "تفسیر المیزان" یا "امام (ره) و مقام معظم رهبری" یا "احادیث" یا "مناسبتها" یا "فرزانگان" یا "پلاک" یا "جور واجور" یا "30 یا 30" یا "مشاوره" یا "تکنیکهای موفقیت" یا "ازدواج" یا "همسران و تفاهم خانواده" یا "جوانان و نوجوانان" یا "دعا" یا "ادعیه و زیارات" یا "گالری تصاویر" یا "کتاب" یا "نهج البلاغه" یا "خطبه ها" یا "نامه ها" یا "حکمت ها" یا "زیبایی های اخلاق حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد" یا "گردشگری" یا "كمپين" یا "طوفان جاهلیت" یا "نجم ثاقب" یا "شاگردان مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام)" یا "رهروان بانوي كرامت" یا "خانواده آسمانی" یا "موضوع انقلاب اسلامی" یا "خاطرات" یا "دانلود" یا "دانلودصوتی" یا "دانلود متن"
امام خميني ره
البته همه مي دانيم كه كشور ما در حال جنگ و انقلاب، سختي ها و مشكلاتي را تحمل كرده و كسي مدعي آن نيست كه طبقات محروم و ضعيف و كم درآمد و خصوصاً اقشار كارمند و اداري در تنگناي مسائل اقتصادي نيستند، ولي آن چيزي كه همه مردم ما فراتر از آن را فكر مي كنند، مسأله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ايران ثابت كرده اند كه تحمل گرسنگي و تشنگي را دارند، ولي تحمل شكست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت.
امام صادق عليه السلام
ما من احد قال في الحسين شعراً فبكي و ابكي به الا اوجب الله له الجنه و غفر له
هيچ كس نيست كه درباره حسين عليه السلام شعري بسرايد و بگريد و با آن بگرياند، مگر آن كه خداوند، بهشت را بر او واجب مي كند و او را مي آمرزد.
رجال الكشي/187
امام خميني ره
رهبر ما آن طفل سيزده ساله اي است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجك، خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد.
امام خامنه اي مدظله العالي
زنده نگهداشتن ياد حادثه ي شهادت دانش آموز بسيجي، شهيد فهميده از اصالتهاي دفاع مقدس مي باشد.
امام خامنه اي مدظله العالي:
شما جوانان بسيجي و سپاهي و جوانان مؤمن، آگاهي را با احساس مسئوليت و شور و شعور همراه كرديد.
جان خود را براي نجات همرزمانش فدا كرد
هشتم آبان ماه روز نوجوان است. اين روز به ياد شهادت يك نوجوان 13 ساله در اولين ماه هاي جنگ تحميلي، روز نوجوان ناميده شده است. … در هشتم آبان 59، «حسين فهميده» 13 ساله به شهادت رسيد. او يكي از 36 هزار دانش آموز شهيد ايراني است.
وقتي كه رژيم بعثي عراق در 31 شهريور 59 به ايران حمله كرد، حسين در خانه بند نشد. زود به راه افتاد و خودش را به خوزستان رساند. آنجا آنقدر اصرار كرد تا قبول كردند بماند.
روز هشتم آبان 1359، حسين فهميده و محمدرضا شمس، در نزديك ترين سنگرها به دشمن، كنار هم بودند. محمدرضا مجروح شده بود و حسين، با هر سختي اي كه بود، دوستش را به عقب رساند تا مداوا شود.
اما حسين فهميده در پشت خط نماند. دلش رضا نمي داد كه سنگرشان را خالي بگذارد. او وقتي به سنگر رسيد كه پنج تانك عراقي، مغرورانه رجز مي خواندند و پيش مي آمدند تا رزمندگان ايراني را محاصره كنند و بعد همه شان را به قتل برسانند.
تنها راه پيش روي حسين فهميده، فدا كردن خودش براي نجات همرزمانش بود. حسين، آخرين نارنجك هاي باقيمانده را به خود بست و به سمت تانك ها حركت كرد. در همين فاصله، تيري به پاي حسين خورد، اما او كوتاه نيامد. با همان پاي زخمي، كشان كشان خودش را به اولين تانك رساند و ضامن نارنجك ها را كشيد.
با صداي انفجار تانك جلويي، چهار تانك ديگر، با اين خيال كه رزمندگان اسلام حمله كرده اند، فرار را بر قرار ترجيح دادند. بقيه رزمنده ها تازه متوجه نقشه دشمن براي محاصره شان شدند. آنها با فكر اينكه نيروي كمكي آمده، جان تازه اي گرفتند و چهار تانك در حال فرار را هم نابود كردند. مدتي بعد، نيروهاي كمكي به خط مقدم رسيدند و آن قسمت را، از لوث وجود متجاوزان بعثي پاك كردند.
يكي از همان روزهاي سرد پاييزي، ساعت هشت صبح، راديو برنامه هاي عادي اش را قطع كرد و خبر عمليات شهادت طلبانه يك دانش آموز 13 ساله را پخش كرد. پشت آن، پيام حضرت امام(ره) را خواند:
«رهبر ما آن طفل سيزده ساله اي است كه با قلب كوچك خود با نارنجك، خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم كرد و خود نيز شربت شهادت نوشيد.»
حتي تلويزيون هم، شب همين خبر را اعلام كرد. همان موقع مادر حسين گفت:«به خدا اين دانش آموز حسين بوده.» پدر باور نمي كرد، اما مادر باز قسم مي خورد. يكي، دو هفته بعد، برادر محمدرضا شمس به در خانه شهيد حسين فهميده رفت و كل ماجرا را براي شان تعريف كرد و به آنها قول داد تا تكه هاي باقيمانده از پيكر حسين را بازگرداند تا آن را دفن كنند.
قال الامام الصادق عليه السلام:
ليس نبيّ في السموات و الارض الا و يسألون الله تبارك و تعالي ان يوذن لهم في زياره الحسين عليه السلام ففوج ينزل و فوج يعرج.
هيچ پيامبري در آسمان ها و زمين نيست مگر اين كه مي خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شوند چنين است كه گروهي به كربلا فرود آيند و گروهي از آن جا عروج كنند.
بحارالانوار59/98
خاطراتي از دفاع مقدس *فكر كردند من آدم نيستم!*
دفاع مقدس اقيانوسي بود كه در تلاطم امواج آن ملت ايران از زن و مرد و بزرگ و كوچك، حماسه آفريدند. هر صفحه اي از كتاب قطور جنگ را كه مي خواني، ابعاد ناشناخته اي از آن برايت روشن و آشكار مي شود. يكي از چيزهايي كه ما را با شنيدني هايي از اين دست آشنا مي كند، سير در خاطرات رزمندگان است و اين بار هم قطعه اي از آن بهشت:
يكي اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟
گفتم: بفرماييد!
يه عكسي به من نشون داد، يه پسر مثلاً 19، 20 ساله اي بود، گفت: اين اسمش«عبدالمطلب اكبري» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسر عموش هم به نام«غلام رضا اكبري» شهيد شده بود. غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هي با اون زبون كر و لالي خودش، با ما حرف مي زد، ما هم مي گفتيم: چي مي گي بابا؟! محلش نمي ذاشتيم، مي گفت: عبدالمطلب هر چي سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت …
گفت: ديد ما نمي فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبري. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته.
مي گفت: ديد همه ما داريم مي خنديم، طفلك هيچي نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهي به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد.
فرداش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه اش را آوردند، دقيقاً تو همون جايي كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند. وصيت نامه اش خيلي كوتاه بود، اين جوري نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
يك عمر هر چي گفتم به من مي خنديدند. يك عمر هر چي مي خواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هر چي جدي گفتم، شوخي گرفتند. يك عمر كسي رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلي تنها بودم. يك عمر براي خودم مي چرخيدم. يك عمر …
اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف مي زدم و آقا بهم مي گفت: تو شهيد مي شي. جاي قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!
به نقل از حجت الاسلام انجوي نژاد
شايد بتوان گفت در طول قرن ها مبارزه در تاريخ شيعه، هيچ انقلاب و حركتي همچون حركت انقلاب اسلامي و هيچ صحنه هايي همچون صحنه هاي دفاع مقدس، شبيه انقلاب عاشورا و كربلاي حسيني نيست. هزاران آيت و نشانه در جبهه هاي دفاع مقدس، امروز را به ديروز عاشورا پيوند مي زد و بوي كربلا را به شامه ها مي رساند. درنگ و تأملي اندك در شعارها، وصيت نامه ها، عمليات ها، نام عمليات ها، شب هاي عمليات، نامه ها، مزار نوشته ها، سخنان رهبر و امام و مقتداي رزمندگان، خانواده شهيدان، خاطرات، تابلو نوشته ها و همه مظاهر و جلوه هاي جبهه ها، نشان مي دهد كه مي توان پيوندي شگفت و قابل مطالعه ميان اين دو قطعه تاريخي يافت.
در يك نگاه كلي، برخي از وجوه مشترك دو فرهنگ عاشورا و دفاع مقدس عبارتند از:
1. هر دو براي دفاع از حريم ارزش ها و حفظ اسلام و رضاي پروردگار، روياروي دشمن مي ايستند.
2. رهبر هر دو حركت، فرزندان پيامبرند. همان صلابت، پايداري، ذلت ناپذيري، شهادت پذيري و روح ايثار كه در وجود مبارك اباعبدالله عليه السلام هست، در وجود امام خميني(ره) تجلي يافته است. امام به پيروي از سرور و سالار شهيدان، از هيچ فداكاري در راه مكتب و آرمان هاي الهي دريغ ندارد.
3. ياران امام خميني(ره) همچون شهيدان كربلا، كانون عرفان و محبت الهي و سرشار از شوق شهادت و فداكاري اند.
4. دشمن رويارو با عاشورا و دفاع مقدس، در نهايت قساوت، پستي، دنيا پرستي و خودخواهي است.
5. همان مظاهر روز و شب عاشورا در جبهه هاي دفاع مقدس ديده مي شود؛ زمزمه هاي عاشقانه، نماز، عبادت، قرائت قرآن و آمادگي براي وصل و پيوند با محبوب.
6. پايداري و شكيبايي زنان اما امام خميني و نقش روشنگري و صبوري آنان، جلوه اي از صبوري و پيام رساني قافله اسيران كربلا است.
7. هر دو جريان رسواگر ستم شدند و نقاب از چهره دروغ و تزوير نفاق برافكندند.
8. در هر دو جريان از شهيدان شيرخوار تا پيران سالخورده مي توان يافت.
دل را غم حسين كه در جان فتاده است دردي ست كان ز ديده درمان فتاده است
ماه محرّم آمد و نو شد مصيبتي كز قدسيان در انسي و در جان فتاده است
هر سال تازه مي شود اين غصّه خلق را عاشور آتشي است كه در جان فتاده است
سر كن عزاي اي دل و سامان گريه اي زين آفتي كه در سر و سامان فتاده است
آن روز را به ياد بيار و ببار اشك سرهاي كيست بين كه ز ابدان فتاده است
از دل بر آر دود و ز مژگان بريز خون زين آتشي كه در دل و در جان فتاده است
دستت به سينه گر نرسد جامه چاك كن فرزند مصطفاست كه عريان فتاده است
خون گر نمي شود دلت، از ديده آب بريز دلبند فاطمه است كه گريان فتاده است
دل چون ز غصه خون نشود كاين مصيبتي است كز دودمان كفر در ايمان فتاده است
بگذر ز اشك در غم او خون دل ببار بگذار گريه كار به افغان فتاده است
خون شد دل ملائك و افلاك را ز چشم خوني است اين شفق كه به دامان فتاده است
نشنيده گوش دهر چنين قصّه عجيب كز گردش سپهر به دوران فتاده است
ناديده چشم عقل چنين ورطه عظيم كاندر ميانش اشرف انسان فتاده است
افتاد چشم هر كه برو ناله كرد و گفت يا رب خليفه تو به ميدان فتاده است
يا رب وليّ تست كه در دشت كربلا بر خاك و خون ذليل و پريشان فتاده است
يا رب شهيد تُست كه جان داده در رهت جسمش ميان لشكر عدوان فتاده است
فرزند اولياي تو و اصفياي تست در دست دشمنان چو اسيران فتاده است
آل حبيب تست كه در راه دين تو جان ها سپرده و تن ايشان فتاده است
برخاسته ز بحر بلا موج ها چو كوه كشتي اهل بيت به طوفان فتاده است
فرزند مرتضي و جگر گوشه بتول از شهر رانده و به بيابان فتاده است
شاهنشه زمانه اسير خسان شده لشكر بلند گشته و سلطان فتاده است
شاهي كه آسمان و زمين از براي اوست در كرب و در بلاي خسيسان فتاده است
جالوت كنده از تن داود درع را ديوان نشسته اند و سليمان فتاده است
يا رب تو فيض را به حسين شهيد بخش هر چند غرق لجّه عصيان فتاده است
در ماتم حسين دُرّي كن گران بها هر دانه اشك را كه ز مژگان فتاده است
آيت الله العظمي ملامحسن فيض كاشاني ره
آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي ره
عزاداري خامس آل عبا از مهم ترين شعائر ديني و رمز بقاي تشيع مي باشد؛ ولي بر عزاداران عزيز لازم است از كارهايي كه موجب وهن مذهب و سوءاستفاده دشمنان اسلام و اهل بيت عليهم السلام مي شود، اجتناب كنند.