|
موضوعات: "سایر" یا "احساس انتظار" یا "قرآن مجید" یا "تفسیر المیزان" یا "امام (ره) و مقام معظم رهبری" یا "احادیث" یا "مناسبتها" یا "فرزانگان" یا "پلاک" یا "جور واجور" یا "30 یا 30" یا "مشاوره" یا "تکنیکهای موفقیت" یا "ازدواج" یا "همسران و تفاهم خانواده" یا "جوانان و نوجوانان" یا "دعا" یا "ادعیه و زیارات" یا "گالری تصاویر" یا "کتاب" یا "نهج البلاغه" یا "خطبه ها" یا "نامه ها" یا "حکمت ها" یا "زیبایی های اخلاق حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد" یا "گردشگری" یا "كمپين" یا "طوفان جاهلیت" یا "نجم ثاقب" یا "شاگردان مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام)" یا "رهروان بانوي كرامت" یا "خانواده آسمانی" یا "موضوع انقلاب اسلامی" یا "خاطرات" یا "دانلود" یا "دانلودصوتی" یا "دانلود متن"
شهید سپهبد “علی صیاد شیرازی” در روز چهارم خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان “درگز” از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در خرداد 1342 از دبیرستان امیر کبیر در تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت و سه سال بعد در مهر 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغالتحصیل شد. شهید صیاد شیرازی پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند، در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند ماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان ۳۱۷ توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد. وی در سال ۱۳۵۰ با دختر عموی خود ازدواج کرد و در اوایل سال ۱۳۵۱ با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. این شهید بزرگوار، دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت«اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند. شهید صیاد شیرازی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین سال در بخشهای مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت. وی در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد که در این منصب، فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیاتهای پیروزمند ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس را بر عهده داشت؛ عملیاتی که سرنوشت جبهه های اسلام علیه کفر را به پیروزی رقم زد و روند جنگ تحمیلی را در مسیر پیروزی ارتش اسلام قرار داد. شهید صیاد شیرازی پس از حدود پنج سال انجام وظیفه در مسئولیت خطیر فرماندهی نیروی زمینی،در ۲۳ تیر ۱۳۶۵ از سمت خود استعفا داد و سپس با پیشنهاد حضرت آیت الله خامنه ای - ریاست جمهوری وقت- و تصویب امام راحل به سمت نمایندگی حضرت امام خمینی(ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد. وی در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع و موافقت امام خمینی به درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت و در مهر ۱۳۶۸ به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت فرماندهی معظم کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد. این شهید بزرگوار در شهریور ۱۳۷۲ با حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد و سپس در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشکری ارتقاء یافت. شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ در حالی که به قصد عزیمت به محل کار خود از منزل، خارج شده بود مورد سوء قصد یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین قرار گرفت و به شدت مجروح شد. اهالی محل که از این حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بیمارستان انتقال دادند اما متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان برای نجات او بی نتیجه ماند و امیر سرافراز ارتش اسلام پس از عمری مجاهدت در راه خدا به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
اين مناجات را كه از ابن خالويه روايت شده به گفته او اين مناجات حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و امامان پس از اوست،كه در ماه شعبان مى خواندند: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِينا لَكَ مُتَضَرِّعا إِلَيْكَ رَاجِيا لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِي وَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي وَ لا يَخْفَى عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِي وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِي وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِي وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِيرُكَ عَلَيَّ يَا سَيِّدِي فِيمَا يَكُونُ مِنِّي إِلَى آخِرِ عُمْرِي مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلانِيَتِي وَ بِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي. خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و شنواى دعايم باش آنگاه كه مى خوانمت، و صدايم را بشنو گاهى كه صدايت ميكنم، و به من توجّه كن هنگامىكه با تو مناجات مى نمايم،همانا به سوى تو گريختم،و در حال درماندگى و زارى در برابرت ايستادم، پاداشى را كه نزد توست اميدوارم،آنچه را كه در درون دارم مى دانى،بر حاجتم خبر دارى،نهانم را مى شناسى،كار بازگشت به آخرت و خانه ابدى ام بر تو پوشيده نيست،
آفرينش جهان اَنْشَأَ الْخَلْقَ اِنْشاءً، وَابْتَدَأَهُ ابْتِداءً، بِلارَوِيَّة اَجالَها، بى سابقه ماده و موادْ مخلوقات را لباس هستى پوشاند، و آفرينش را آغاز كرد، بدون به كارگيرى انديشه وَلا تَجْرِبَة اسْتَفادَها، وَلا حَرَكَة اَحْدَثَها، وَلا هَمامَةِ نَفْس و سود جستن از تجربه و آزمايش، و بدون آنكه حركتى از خود پديد آورده، و فكر و خيالى كه ترديد اضْطَرَبَ فيها. اَحالَ الاَْشْياءَ لاَِوْقاتِها، وَ لاءَمَ بَيْنَ و اضطراب در آن روا دارد. موجودات را پس از به وجود آمدن به مدار اوقاتشان تحويل داد، و بين اشياء گوناگون ارتباط و مُخْتَلِفاتِها، و غَرَّزَ غَرائِزَها، وَ اَلْزَمَها اَشْباحَها، عَالِماً بِها قَبْلَ هماهنگى برقرار كرد، ذات هر يك را اثر و طبيعتى معين داد، و آن اثر را لازمه وجود او نمود، در حالى كه به تمام ابْتِدائِها، مُحيطاً بِحُدُودِها وَ انْتِهائِها، عَارِفاً بِقَرائِنِها وَ اَحْنائِها. اشياء پيش از به وجود آمدنشان دانا، و به حدود و انجام كارشان محيط و آگاه، و به اجزا و جوانب همه آنها آگاه وآشنا بود. ثُمَّ اَنْشَأَ سُبْحانَهُ فَتْقَ الاَْجْواءِ، وَ شَقَّ الاَْرْجاءِ، وَ سَكائِكَ الْهَواءِ. سپس خداى سبحان جَوها را شكافت، و اطراف آن را بازگشود، و فضاهاى خالى را در آن ايجاد كرد. فَاَجْرى فيها ماءً مُتَلاطِماً تَيّارُهُ، مُتَراكِماً زَخّارُهُ. حَمَلَهُ عَلى مَتْنِ آن گاه آبى را كه امواجش درهم شكننده، و خود انبوه و متراكم بود در آن فضاى باز شده روان نمود. آن را بر پشت الرِّيحِ الْعاصِفَةِ، وَ الزَّعْزَعِ القاصِفَةِ، فَاَمَرَها بِرَدِّهِ، بادى سخت وزان و جنباننده و بركننده و شكننده بار كرد، به آن باد فرمود تا آب را از جريان بازدارد، وَ سَلَّطَها عَلى شَدِّهِ، وَ قَرَنَها اِلى حَدِّهِ. الْهَواءُ مِنْ و آن را بر نگهدارى آب تسلّط داد، و باد را براى حفظ حدود و جوانب آب قرين گماشت. فضا در زير باد تَحْتِها فَتيقٌ، وَ الْماءُ مِنْ فَوْقِها دَفيقٌ. ثُمَّ اَنْشَاَ سُبْحانَهُ ريحاً نيرومندْ گشاده و باز، و آب جهنده بالاى سر آن در جريان. سپس باد ديگرى به وجود آورد اعْتَقَمَ مَهَبَّها، وَ اَدامَ مَرَبَّها، وَ اَعْصَفَ مَجْراها، وَ اَبْعَدَ مَنْشاها، كه منشأ وزش آن را مهاركرد، وپيوسته ملازم تحريك آبش قرارداد، و آن را به تندى وزانيد، و از جاى دورش برانگيخت، فَاَمَرَها بِتَصْفيقِ الْماءِ الزَّخّارِ، وَ اِثارَةِ مَوْجِ الْبِحارِ، آن را به برهم زدن آب متراكم، و برانگيختن امواج دريا فرمان داد. فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقاءِ، وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَها باد فرمان گرفته آب را همچون مشك شيركه براى گرفتن كره بجنبانند به حركت آورد، وآن گونه كه درفضاى خالى بِالْفَضاءِ، تَرُدُّ اَوَّلَهُ اِلى آخِرِهِ، وَ ساجِيَهُ اِلى مائِرِهِ، حَتّى عَبَّ مى وزد برآن سخت وزيد، اولش را به آخرش، و ساكنش را به متحركش برمى گردانْد، تا آنكه انبوهى از آب عُبابُهُ، وَ رَمى بِالزَّبَدِ رُكامُهُ، فَرَفَعَهُ فى هَواء مُنْفَتِق، به ارتفاع زيادى بالا آمد، و آن مايه متراكم كف كرد، آن گاه خداوند آن كف را در هواى گشاده وَ جَوٍّ مُنْفَهِق، فَسَوّى مِنْهُ سَبْعَ سَموات، جَعَلَ سُفْلاهُنَّ مَوْجاً و فضاى فراخ بالا برد، و آسمانهاى هفتگانه را از آن كف ساخت، پايين ترين آسمان را به صورت موجى مَكْفُوفاً، وَ عُلْياهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً، وَ سَمْكاً مَرْفُوعاً، نگاه داشته شده، و بالاترين آن را به صورت سقفى محفوظ و طاقى برافراشته قرار داد، بِغَيْرِ عَمَد يَدْعَمُها، وَ لا دِسار يَنْظِمُها. ثُمَّ زَيَّنَها بِزينَةِ الْكَواكِبِ، بدون ستونى كه آنها را برپا دارد، و بى ميخ و طنابى كه نظام آنها را حفظ كند. آن گاه آسمان را به زيور ستارگان وَ ضِياءِ الثَّواقِبِ، وَ اَجْرى فيها سِراجاً مُسْتَطيراً، وَ قَمَراً مُنيراً، و روشنى كواكب درخشان آرايش داد، و آفتاب فروزان و ماه درخشان را فى فَلَك دائِـر، وَ سَقْف سائِـر، وَ رَقيـم مائِـر. در آن كه فلكى گردان و سقفى روان و صفحه اى جنبان بود روان ساخت. منبع: سایت عرفان
خوابیدن همراه با یقین ، برتر از نماز گزاردن با شک و تردید است.
نهج البلاغه
آگاه باش كه شعبان ماه بسيار شريفى است،و به سيد انبياء صلى اللّه عليه و آله انتساب دارد، و آن حضرت همه اين ماه راروزهمى گرفت،و روزه آن را به ماه رمضان وصل مى كرد،و مى فرمود:شعبان ماه من است،هركه يك روز از اين ماه را روزه بدارد،بهشت بر او واجب مى شود.از امام صادق عليه السّلام روايت شده:چون ماه شعبان مىرسيد حضرت زين العابدين عليه السّلام اصحاب خود را جمع مىكرد و مى فرمود:اى اصحاب من،مى دانيد اين چه ماهى است؟ اين ماه شعبان است،و حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله مى فرمود شعبان ماه من است،پس در اين ماه براى جلب محبّت پيامبر خود،و براى تقرّب به سوى پروردگار خويش، روزه بداريد،به خدايى كه جان على بن الحسين عليهما السّلام به دست قدرت اوست،سوگند ياد مى كنم از پدرم حسين بن على عليهما السّلام شنديم كه فرمود:از امير المؤمنين عليه السّلام شنديم:هركه شعبان را براى محبّت پيامبر،و تقرّب جستن به سوى خدا روزه دارد،خدا او را دوست بدارد،و در روز قيامت به كرامتش نزديك و بهشت را بر او واجب گرداند.شيخ از صفوان جمّال روايت كرده است كه امام صادق عليه السّلام به من فرمود:كسانى را كه پيرامون تو هستند،به روزه شعبان وادار كن.گفتم:فدايت شوم،مگر در فضيلت آن چيزى مى بينى؟فرمود:آرى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله هرگاه هلال شعبان را مى ديد،به منادى دستور مى داد تا در مدينه ندا كنند:اى اهل مدينه،من از جانب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به سوى شما ارسال شده ام،آن حضرت مى فرمايد:آگاه باشيد،به درستى كه شعبان ماه من است،خدا رحمت كند كسى را،كه مرا در ماه من يارى كند،يعنى روه بدارد آن را،سپس امام صادق عليه السّلام چنين گفت: امير المؤمنين عليه السّلام مى فرمود:از هنگامى كه شنيدم منادى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در شعبان ندا داد،روزه شعبان از من فوت نشد و تا زمانىكه زنده هستم به خواست خدا از من فوت نخواهد شد.پس مى فرمود:روزه دو ماه شعبان و رمضان مايه توبه و آمرزش خداست. اسماعيل بن عبد الخالق روايت كرده:نزد امام صادق عليه السّلام بودم،ذكر روزه شعبان به ميان آمد،حضرت فرمود:فضيلت روزه شعبان چنين و چنان است،تا جايىكه انسان مرتكب قتل حرام مى شود،پس چنانچه شعبان را روزه بدارد اين روزه به او سود مى رساند،و به خواست خدا آمرزيده مى شود! آگاه باش اعمال اين ماه شريف بر دو بخش است اعمال مشترك و اعمال خاص.
منبع : سایت عرفان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ، وَ لا يُحْصى نَعْماءَهُ خداى را سپاس كه گويندگان به عرصه ستايشش نمى رسند، و شماره گران از عهده شمردن الْعادُّونَ، وَ لا يُؤَدّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ، الَّذى لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، نعمتهايش برنيايند، و كوشندگان حقّش را ادا نكنند، خدايى كه انديشه هاى بلند او را درك ننمايند، وَ لايَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ، الَّذى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ، وَ لا نَعْتٌ و هوش هاى ژرف به حقيقتش دست نيابند، خدايى كه اوصافش در چهارچوب حدود نگنجد، و به ظرف وصف مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ، وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ. فَطَرَ الْخَلائِقَ درنيايد، و در مدار وقت معدود، و مدت محدود قرار نگيرد. با قدرتش خلايق را بِقُدْرَتِهِ، وَ نَشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ، وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدانَ اَرْضِهِ. آفريد، و با رحمتش بادها را وزيدن داد، و اضطراب زمينش را با كوهها مهار نمود اَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْديقُ بِهِ، وَ كَمالُ التَّصْديقِ آغاز دين شناخت اوست، و كمال شناختش باور كردن او، و نهايت از باور كردنش
بِهِ تَوْحيدُهُ، وَ كَمالُ تَوْحيدِهِ الاِْخْلاصُ لَهُ، وَ كَمالُ الاِْخْلاصِ لَهُ
يگانه دانستن او، و غايت يگانه دانستنش اخلاص به او، و حدّ اعلاى اخلاص به او
نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ، لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَة اَنَّها غَيْرُ الْموْصُوفِ، وَ شَهادَةِ
نفى صفات (زائد بر ذات) از اوست، چه اينكه هر صفتى گواه اين است كه غير موصوف است،
و هر موصوفى شاهد
كُلِّ مَوْصُوف اَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ. فَمَنْ وَصَفَ اللّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ،
بر اين است كه غير صفت است. پس هر كس خداى سبحان را با صفتى وصف كند او
را با قرينى پيوند داده،
وَ مَنْ قَـرَنَهُ فَقَدْ ثَنّـاهُ، وَ مَنْ ثَنّـاهُ فَقَـدْ جَـزَّاَهُ، وَ مَـنْ
و هركه او را با قرينى پيوند دهد دوتايش انگاشته، و هركه دوتايش انگارد داراى اجزايش دانسته،
و هركه او را داراى
جَزَّاَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اَشارَ اِلَيْهِ، وَ مَنْ اَشارَ
اجزاء بداند حقيقت او را نفهميده، و هر كه حقيقت او را نفهميد برايش جهت اشاره پنداشته،
و هر كه براى او
اِلَيْـهِ فَقَـدْ حَـدَّهُ، وَ مَـنْ حَـدَّهُ فَقَـدْ عَـدَّهُ،
جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده، و هركه محدودش بداند چون معدود
به شماره اش آورده،
وَ مَنْ قالَ: فيمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قَالَ: عَلامَ؟ فَقَدْ اَخْلى مِنْهُ.
وكسى كه گويد: درچيست؟حضرتش رادرضمن چيزى درآورده، وآن كه گفت:
برفرازچيست؟آن را خالى از او تصوركرده.
كائِنٌ لا عَنْ حَدَث، مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَم، مَعَ كُلِّ شَىْء لا بِمُقارَنَة،
ازلى است و چيزى بر او پيشى نجسته، و نيستى بر هستى اش مقدم نبوده، با هر
چيزى است ولى منهاى پيوستگى با آن،
وَ غَيْـرُ كُلِّ شَـىْء لاَ بِمُزايَلَة، فاعِـلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرَكـاتِ
و غير هر چيزى است امّا بدون دورى از آن، پديدآورنده موجودات است بى آنكه حركتى كند و نيازمند
وَ الاْلَةِ، بَصيرٌ اِذْ لا مَنْظُورَ اِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ اِذْ لاسَكَنَ
به كارگيرى ابزار و وسيله باشد، بيناست بدون احتياج به منظرگاهى از آفريدهايش،
يگانه است چرا كه او را مونسى
يَسْتَأْنِسُ بِـهِ وَ لايَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.
نبوده تا به آن انس گيرد و از فقدان آن دچار وحشت شود.
منبع:سایت عرفان
|