تاریخچه مسجد مقدس جمکران و اعمال آن
در کتاب مونس الحزین شیخ صدوق ره آمده است
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی می گوید: نیمه شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان 373 هجری جماعتی به در سرای من آمدند و گفتند:«برخیز و امر امام مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را اجابت کن که تو را می خواند». ایشان مرا به محلی که اکنون مسجد جمکران است آوردند چون نیک نگاه کردم دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالش های نیکو نهاده و جوانی سی ساله بر روی تخت، بر چهار بالش تکیه کرده و پیرمردی در مقابل نشسته است. آن پیرمرد که حضرت خضر علیه السلام بود مرا نشاند و امام علیه السلام مرا با نام خود خواند و فرمود:«برو به حسن بن مسلم بگو: تو چند سال است که این زمین را عمارت می کنی و ما خراب می کنیم. رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی، باید هر چه در این منفعت برده ای برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند».
به حسن بن مسلم بگو:«اینجا زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمین های دیگر برگزیده و شریف کرده است. تو آن را گرفته و بر زمین خود ملحق ساخته ای. اگر از این کار بر حذر شوی نعمت خداوند، از ناحیه ای که گمان نمی بری بر تو فرو می ریزد».
حسن بن مثله عرض کرد:«سید و مولای من! مرا در این باره نشانی لازم است، زیرا مردم، سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمی پذیرند». امام فرمود:«تو برو رسالت خود را انجام بده، ما در این جا علامتی می گذاریم که گواه گفتار تو باشد. برو به نزد ابوالحسن و بگو تا منفعت چند ساله را از آن مرد بگیرد تا بنای مسجد بنهد و باقی وجوه را از رهق(نزدیک اردهال) بیاورد و مسجد را تمام کند».
مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در اینجا بگذارند: دو رکعت تحیّت مسجد در هر رکعت یک بار سوره حمد و هفت بار سوره توحید را بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را هفت بار بگویند. و دو رکعت نماز صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بگذارند. بر این نحو که در هنگام خواندن سوره حمد چون به«ایاک نعبد و ایاک نستعین» برسند آن را صد بار بگویند و بعد از آن فاتحه را تا آخر با سوره بخوانند. رکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند. تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت مرتبه بگویند. هنگامی که نماز تمام شد، تهلیل«لا اله الا الله» بگویند و تسبیح فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگویند، آن گاه سر بر سجده نهاده صد بار صلوات بر پیامبر و آلش بفرستند»، آن گاه امام فرمود:( فمن صلاهما، فکانما صلی فی البیت العتیق).
هر کس این دو رکعت را(یا این دو نماز) را بخواند گویی در خانه کعبه آن را خوانده است.
سپس حضرت به من اشاره کردند که برو!
چون مقداری راه پیمودم بار دیگر مرا صدا زدند و فرمودند:«در گله جعفر کاشانی بزی است، باید آن را بخری. فردا شب(شب چهارشنبه) آن بز را بیاور و در این موضع ذبح کن. آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد».
آن گاه به راه افتادم یک بار دیگر مرا خواند و فرمود:«هفت روز یا هفتاد روز در این محل اقامت کن».
حسن بن مثله گوید: به خانه رفتم و تا صبح در اندیشه بودم نماز را خواندم و به نزد علی بن منذر رفتم و داستان را به او گفتم. به اتفاق به همان محل رفتیم و دیدیم که نشان و علامتی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرموده بود اینجا نهاده است و آن اینکه حدود مسجد، با میخ خا و زنجیرها مشخص شده است سپس به قم نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم و چون به درِ خانه ی وی رسیدیم خادم او گفت: آیا تو از جمکران هستی؟ گفتم: بلی! گفت: سید از سحر در انتظار توست. پس از ورود به خانه سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسن بن مثله من در خواب بودم، شخصی در عالم رویا به من گفت:
«حسن بن مثله از جمکران نزد تو می آید هر چه می گوید تصدیق کن و به قول او اعتماد نما که سخن او سخن ماست و هرگز سخن او را رد نکن».
از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم. آن گاه حسن بن مثله داستان را مشروحاً برای او نقل کرد.
به اتفاق سید به طرف جمکران به راه افتادیم نزدیک روستای جمکران گله جعفر کاشانی را دیدم، آن بز از پس همه گوسفندان می آمد. به میان گله رفتم همین که بز مرا دید به طرف من دوید. جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله ی من نبوده و تاکنون آن را ندیده ام به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کردم و هر بیماری که از گوشت آن تناول نمود شفا یافت.
سید ابوالحسن الرضا، حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع را از او گرفت و مسجد جمکران را بنا کرد و سقف آن را با چوب پوشانید و سپس زنجیرها و میخ ها را با خود به قم برد و در خانه گذاشت هر بیمار و دردمندی که خود را به آن ها می مالید شفا می یافت. پس از فوت سید آن زنجیرها ناپدید شد و کسی آن ها را ندید.
ره توشه سفر
خواندن زیارت عاشورا*
خواندن زیارت آل یاسین علیهم السلام در نزدیک غروب*
جمع آوری صدقات*
ذکر صلوات با عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با توجه به اینکه تا غروب جمعه، ملائکه از آسمان به زیر می آیند و فقط ثواب را با قلمهای طلا و صحیفه های نقره می نویسند*
ذکر یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی*
موضوع: "جور واجور"
!*گفتاری از حضرت آیت الله جعفر سبحانی *انسان شناسی از منظر وحی
از موضوعاتی که مورد توجه حکیمان و علمای اخلاق و وحی الهی است، موضوع شناخت انسان است. حکما از آن نظر که به تفکر و اندیشه علاقه خاصی داشته و رابطه ویژه ای با آن دارند، او را«حیوان ناطق» معرفی می کنند و تعریف یاد شده را حد(تعریف) کامل انسان می اندیشند و می گویند«حیوان جنس و قدر مشترک میان او و دیگر جانداران است و ناطق که به معنی متفکر است فصل او بوده و او را از دیگر انواع حیوان جدا می سازد.»
در حالی که این حد و تعریف، نزد متفکران از ارزش بالایی برخوردار است، ولی از نظر علمای اخلاق تعریف ناقص است و آنان معتقدند که نیمی از شخصیت انسان را تفکر و نیم دیگر را غرایز و تمایلات درونی او تشکیل می دهد و انسان در سایه کشش های درونی، گاهی به عالی ترین مقام می رسد و گاهی در لب پرتگاه بدبختی قرار می گیرد. بنابراین انسان یک موجود دو شخصیتی و یا به تعبیر صحیح تر دارای شخصیت مرکبی است، بخشی از آن را تفکر و بخشی دیگر را تمایلات عالی و یا دانی تشکیل می دهد و مسلماً لفظ«حیوان» نمی تواند مغنی از چنین غرایز باشد، زیرا تمایلات کوبنده انسان منحصر به غرایز حیوانی از قبیل شهوت و غضب نیست، بلکه دارای غرایز خاصی از قبیل مقام خواهی، جاه طلبی و ثروت اندوزی می باشد که اصولاً در حیوان وجود ندارد و لفظ حیوان نمی تواند مفهم آن باشد.
وحی آسمانی به هر دو جنبه عنایت کامل مبذول داشته است نه مانند حکیمان تنها به تفکر او اهمیت داده و نه مانند علمای اخلاق تنها به رهبری غرایز او پرداخته است، بلکه معتقد است که باید تفکر و اندیشه انسانی همراه با تعدیل غرایز او بالا برود و اکتفا به پرورش تفکر ریا، منهای اخلاق و یا اخلاق منهای بینش علمی و فلسفی، رهبری کامل انسان نیست.
درباره اهمیت تفکر و پرورش اندیشه می فرماید:«… و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا»(آل عمران،191) و در آیه دیگر، دقت در آیات خدا را نشانه بندگان خدا می داند و می گوید:«اذا ذکروا بآیات ربهم لهم یخروا علیها صماً و عمیاناً»(فرقان، 72) یعنی بندگان خدا کسانی هستند آن گاه که به نشانه های وجود او برخوردند، به سادگی از کنار آن ها نمی گذرند و مانند افراد کَر و لال به آن ها نمی نگرند.
درباره تعدیل غرایز که رویه دیگر تهذیب اخلاق است، قرآن تذکرات مهمی داده است و در آیه ای می فرماید:«و نفس و ما سواها* فالهمها فجورها و تقواها»(شمس، 8-7)
و در آیه دیگر می فرماید:«و نهی النفس عن الهوی»(نازعات،40)
ولی با اعتراف به نقش اساسی این دو جزء در تبیین ماهیت انسان، قرآن آن دو را معرّف کامل برای انسان نمی داند و معتقد است این نوع تعریف ها مربوط به تبیین ماهیت او است، ولی برای تبیین مقام و موقعیت وجودی او، تعریف دیگری لازم است که می تواند نقش مهمی در تهذیب نفس و بازگشت او به خویش داشته باشد و آن اینکه: او مانند تمام موجودات امکانی یک موجود کاملاً وابسته به جهان بالا، فوق طبیعت است و این وابستگی، واقعیت هستی او را تشکیل می دهد و غفلت از این واقعیت مساوی با غفلت از خویشتن و نسیان آن، نسیان خویش است و در این مورد می فرماید:«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم»؛ بسان کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند سرانجام خدا آنان را به خودفراموشی مبتلا ساخت.»(حشر،19) و باز در آیه دیگر می فرماید:«نسوا الله فنسیهم ان امنافقین هم الفاسقون»؛ خدا را فراموش کردند پس-خدا هم- فراموش شان کرد در حقیقت این منافقانند که فاسقند.»(توبه،7)
از آیه نخست استفاده می شود که«خدا فراموشی مایه خودفراموشی است» و نکته آن، این است که واقعیت وجود او وابستگی به خدا است و این وابستگی مقوم وجود و عین هویت هستی او است و اگر این وابستگی را فراموش کنیم در حقیقت از خود بیگانه شده و خویشتن را فراموش کرده ایم و در حقیقت«خدا فراموشی، خود فراموشی است».
و از آیه دوم استفاده می شود که فراموشی خدا سبب می شود که او نیز ما را فراموش کند و سرانجام مورد بی مِهری او قرار می گیریم.
تا اینجا با سه عنصر از اجزای حد و معرف انسان آشنا شدیم و هر کسی از زاویه خاصی به انسان نگریسته است، فلاسفه از دیده تفکر(چون سر و کار با اندیشه دارند)، علمای اخلاق از دیده فضائل اخلاقی و زذائل(چون سر و کار با تعدیل خواسته های نفسانی دارند) به آن نگریسته اند، ولی وحی الهی در مقام ترفیع انسان و آشنا ساختن او با معارف بر ارتباط او با خدا تکیه کرده و خداشناسی را مایه خودشناسی می داند، ولی در عین حال به این نیز اکتفا نمی کند، بلکه عنصر دیگری را نیز به آن اضافه می کند و آن روح آینده نگری و بازگشت مجدد او به سوی خدا است، در حالی که چنین روحی در حیوان وجود ندارد و برای توجه انسان به آن می فرماید:«انالله و انا الیه راجعون»(بقره، 156) و در آیات متعدد نیز می فرماید:«الیه مرجعکم جمیعاً وعدالله حقا انه یبدوا الخلق ثم یعیده»(یونس، 4) همچنین می فرماید:«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون»(مؤمنون، 115)
و در حدیثی آمده است:«رحم الله أمرا علم من أین و فی أین و الی أین»؛ خدا آن شخص را بیامرزد که بداند از کجا آمده و برای چه آمده و به کجا خواهد رفت.»
هفته نامه صبح صادق/شماره529
مرحوم آقای محسنی رضوان الله تعالی علیه از شاگردان مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی ره در خصوص مقامات عرفانی این مرد بزرگ نقل می کردند که ایشان علاوه بر طی الارض، طی اللسان داشت. خیلی چیزها از ایشان نقل می کنند. ایشان به یکی از بزرگان فرموده بود که من ریاضت های متنوعی به جا آوردم. به عنوان مثال، چلّه نشینی یک ختم قرآن که هر روز یک ختم قرآن به مدت چهل روز داشتم.(همچنین) فرموده بود که من چلّه نشینی چهارده هزار صلوات کردم یعنی هر روز چهارده هزار صلوات به عنوان چهارده معصوم می فرستادم.(علاوه بر این) من چلّه نشینی بیداری از اوّل غروب تا اوّل طلوع(شمس) کردم. بعد فرموده بود امّا در تمام این چلّه نشینی ها من چیزی را مهم تر از نماز اوّل وقت ندیدم. چیزی را مهم تر از خدمت به خلق خدا ندیدم و انصافاً هم چنین است.
درس اخلاق آیت الله مظاهری در تاریخ1376/3/7
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در ضمن یک مثال ساده، فلسفه امر به معروف و نهی از منکر و عدم منافات آن با آزادی را این طور ترسیم می فرماید
یک گنه کار در میان مردم، مانند کسی است که با گروهی سوار کشتی می شود و هنگامی که در وسط دریا قرار می گیرد، به سوراخ کردن جایگاه خویش می پردازد. اگر دیگران او را از این کار خطرناک باز ندارند، آب به کشتی نفوذ می کند و یک باره همگی غرق می شوند.
پیامبر با این تعبیر زیبا، منطقی بودن و لزوم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را بر همگان مجسم می سازد و حق نظارت فرد بر اجتماع را حقی طبیعی که ناشی از پیوند سرنوشت هاست، می داند. آری، جامعه نیز به سان کشتی است. سرنشینان کشتی تنها تا حدی آزادند که موجب هلاک دیگران نشوند. هر گاه مسافری از این آزادی استفاده نادرست کند و بخواهد با میخ یا تیشه بدنه کشتی را سوراخ کند، همه مسافران بنا بر غریزه دفاعی خود، به شدت با او مبارزه می کنند و عمل او را حرکتی از روی نادانی و محدودنگری می پندارند. بی شک سستی و بی توجهی آنان، خطر غرق شدن و نابودی همگان را به دنبال خواهد داشت. از این رو، همه مؤمنان در بازداشتن افراد از ارتکاب گناهان و زیر پا نهادن ارزش های الهی، متعهد و مسئولند.
عمل به این مسئولیت الهی- انسانی، بر همه کس واجب است و در صورت کوتاهی، باید در انتظار خواری این جهان و کیفر دردناک سرای دیگر بود. ملا احمد نراقی در توصیه ای مؤکد، این زنگ بیداری را با این سخنان به صدا درمی آورد.
امر به معروف و نهی از منکر، از اعظم شعائر دین و اقوی علامت شریعت و آیین است و مقصد کلی از بعثت انبیا و ائمه و اوصیا و نایب گردانیدن متدینین از علما، بلکه قطب آسیای جمیع ادیان و ملل است که همه بر محور آن می گردند و در صورت اهمال و اخلال در انجام آن، مضمحل{می شوند} و از میام می روند. از این جهت، مدح و ترغیب به آن، در آیات و اخبار به کرّات آمده است که عاملین به آن صالحین و تارکین آن ملعون معرفی شده اند.
مفهوم شناسی و پیشینه امر به معروف و نهی از منکر
قدمت امر به معروف و نهی از منکر به زمان آفرینش حضرت آدم برمی گردد. نخستین انسان روی زمین، دعوت کننده به نیکی ها بود و پس از وی نیز پیام آوران وحی و پیروان مؤمن شان در انجام این فریضه مهم کوشیدند و برای منکرزدایی، دشواری ها را تحمل کردند و هزینه های جانی و مالی بسیار دادند. در روزگار ما امام خمینی ره، مردم را به انجام این وظیفه الهی فراخواند و در حال حاضر نیز رهبر فرزانه انقلاب همگان را به اجرای این فریضه الهی سفارش می کند:
همه باید امر به معروف و نهی از منکر بکنند، هم مسئولیت شرعی و هم مسئولیت انقلابی و سیاسی شماست. امر به معروف هم مثل نماز واجب است.
ماهنامه شمیم یاس/شماره58
جابر بن عبدالله گوید که پیغامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که بیشترین چیزی که بر امت خود بترسم متابعت هواست و درازی اَمَل. اما متابعت هوا مرد را از راه حق بیفکند و درازی اَمل آخرت را فراموش کند.
:شیخ بهلول می فرمودند
من در همه عمرم یک عمل را ترک کرده ام و یک عمل را اصلاً ترک نکرده ام و تحت هر شرایطی بجا آورده ام. از این دو کار، برکت زیادی دیده ام و آن را به همه شما سفارش می کنم؛ آن چه ترک کرده ام دروغ است و آن چه ترک نکرده ام نماز شب است.
مرحوم مجلسی درباره شیخ عبدالله تستری گفته است که او در فضل و فضیلت دارای مقام والایی است. وقتی که به جوار رحمت خدا رفت، یکی از علما او را در خواب دید که وضع خوب و هیئتی نیکو دارد، از او پرسید که به چه وسیله صاحب این رتبه و مقام شدی؟ پاسخ داد:«من در مسجد جامع اصفهان درس حدیث می گفتم. مردی پیش من آمد سیبی که در دستش بود را به من هدیه کرد. چود درس تمام شد، من از مسجد خارج شدم. در حالی که آن سیب در دستم بود، بین راه کودک یتیمی را مشاهده کردم و آن سیب را به او دادم. آن طفل از گرفتن سیب بسیار خوشحال شد، به همین جهت خداوند به من این را عطا فرموده است»
طلایه داران39
از وصایای آیت الله مامقانی به فرزندش
پس فرزند عزیزم! تو را توصیه می کنم به خوش خُلقی؛ زیرا آن دارای فایده های زیادی در دو دنیاست؛ در فضل و شرافت آن همین بس که خداوند اشرف پیامبران را به خوش خُلقی مدح کرده و بر تو باد فرزندم که از بدخُلقی دوری کنی، به ویژه با اهل منزل و فرزندان و در روایات وارد شده که بدخُلقی، ایمان را فاسد می نماید، همان گونه که سرکه باعث فساد عسل می گردد.
و بر تو باد فرزند عزیزم! به این که نهایت اکرام را در حق پدر و مادر انجام دهی و به آن ها نیکی نمایی؛ چرا که نیکی به والدین، بزرگ ترین دستوراتی است که قرآن و سنت، آن را تأکید کرده اند.
طلایه داران39
وصیت علامه حلی به فرزندش
بر تو باد به التزام به صبر، توکل و رضا. هر روز و شب، محاسبه نفس کن. از خداوند بسیار آمرزش بخواه. از نفرین مظلوم بترس؛ به ویژه از نفرین یتیم و پیرزن که خداوند در مورد شکستن دل شکسته، گذشت نمی کند.
طلایه داران39
؟!چرا جلوی او راه افتادی
یک بار پس از ملاقات من با امام در جماران، یکی از مسئولین مملکتی برای انجام کارهای جاری به خدمت امام رسید و به همراه او پدر پیرش دیده می شد. پس از این که وی از خدمت امام بازگشت، گفت: وقتی خواستم به حضور امام برسم، من جلو افتاده بودم و پدرم هم پشت سرِ من بود. پس از تشرّف، پدرم را به امام معرّفی کردم. امام نگاهی کرده و فرمود: این آقا پدر شما هستند؟ عرض کردم: بله. امام فرمودند: پس چرا جلوی او راه افتادی و وارد شدی؟!
حجت الاسلام غلامحسین جمی، نشریه پیام انقلاب، شماره69