آخرین نفری که از عملیات برمی گشت خودش بود(مفقودالاثر حاج احمد متوسلیان). یک کلاه خود سرش بود، افتاد ته درّه. حالا آن طرف دموکرات ها بودند. تا نرفت کلاه خود را برنداشت، برنگشت. گفتیم: اگه شهید می شدی…؟ گفت:"این بیت المال بود…”
موضوع: "پلاک"
با بیست نفر از ارکان گردان رفته بودیم شناسایی منطقه برای عملیات کربلای4.
موقع برگشت همه پشت یک وانت تویوتا بودیم. محمدرضا تورجی زاده(شهید) را هم فرستادیم جلو.
توی راه مرتب اطرافمون خمپاره می خورد. بعضی ها ترسیده بودند منم برای حفظ روحیه، یک دبّه پلاستیکی برداشتم و ضرب گرفتم و شروع کردم به خواندن، بعضی ها هم شروع کردند به دست زدن.
محمد سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت: اینجا جای ذکر گفتنه!
در همین حین یک خمپاره خورد پشت ماشین، لاستیک ترکید و دو تا از بچه ها به شدت مجروح شدند.
محمد پرید پایین و با عصبانیت گفت: این هم نتیجه کارای تو! گفتم محمد جون ناراحت نشو من به خاطر شما این کارو کردم که ملائک بگن اینا که مشغول این کارا هستند لیاقت شهادت ندارن. محمد هم با وجود عصبانیت، یک کم فکر کرد و بعد هم اخماش باز شد و خندید.
شهید باکری
شهردار که بود، به کارگزینی گفته بود از حقوقش بگذارند روی پول کارگرهای دفتر. بی سر و صدا، طوری که خودشان نفهمند.
صاحب خانه اش می گفت طیبه که به خانه ما آمد بی حجاب بودیم. این قدر پند و نصیحت کرد و قرآن و دعا گفت که ما دیگر یک تار مویمان را نگذاشتیم پیدا شود. ساواک که اومد بُردِش و دستبند زده بودن دستش، گفت:"مرا بکُشید ولی چادرم رو برندارید".
شهیده طیبه واعظی
بزرگترین نشانه در خط امام بودن هر شخصی، میزان اطاعتش از امام و ولی فقیه زمان است. حزب اللهی ها باید مطیع محض امام و ولی فقیه زمان باشند.
شهید محمدرضا باهر
«… جنازه غلامعلی چند روزی در منطقه جا مانده بود. وقتی او را آوردند طبیعتاً باید این جنازه بو می داد. ولی خدا گواه است وقتی من می خواستم این جنازه را ببوسم دیدم خدایا چه عطر خوشی! چه بوی گُلی از این جنازه بلند می شود، حتی خون تازه از گلویش روان بود.»
خاطره ای از قول خواهر شهید پیچک
از بچه های گردان تفحص بود. کاروان 1000 تایی شهدا رو عازم مشهد الرضا علیه السلام کرده بودند، 13 تا پیکر شهید کم داشتن گفتن هر جور شده باید پیدا کنید و بیارید. قول داد و گفت هر جوری شده من این 13 تا شهید رو میارم…
رفت شلمچه و شروع کرد گریه و زاری بالای یکی از کانال ها. موقع برگشت گفت: شهدا داریم کاروان می بریم مشهدالرضا علیه السلام. 13 تا جا هم خالی داریم. هر کی می آد بسم الله…
مجید پازوکی بود. اومد توی کانال، 13 تا دست از زیر خاک زده بود بیرون.
راوی: هم رزم شهید مجید پازوکی
شهید عقیل پروانه
خدایا! نفس مطمئنه نصیبم گردان، زیرا که می خواهم، عاشق تو گردم و به سوی تو که معبود من هستی پرواز کنم. خواهرم حجاب تو همانند سنگر آغشته به خون من است. بدان چادری که بر یرِ توست، همانند تفنگی است که در دست من است.
در اینجا چند جمله ای را تذکر می دهم که امیدوارم از یاد نبرید:
حمایت همه جانبه و مستمر از ولایت فقیه، حضور مستدام حزب الله در صحنه و تکرار فریاد آتشین و خروشان مرگ بر آمریکا
شهید بهنام خرم بخت
“خدایا! تو را به حسین قسم می دهم که ما را از فیض شهادت محروم نفرما، پدر و مادرم! از شما می خواهم که بعد از شهادت من برای من گریه نکنید، بلکه به مظلومیت آقا اباعبدالله الحسین(ع) در روز عاشورا فکر کنید. دوستان و آشنایان و دانش آموزان! شما را به شهدای کربلا قسم می دهم که یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید، که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود، امروز اسلام و قرآن در عالم، پیشرفت نمی کرد. در پایان از همه شما حلالیت می خواهم و از شما تقاضا دارم که امام عزیز را تنها نگذارید…“