ریش دراز
کشاورزی ریشِ درازی داشت. یک روز پیش حاکم رفت و از مأموران جمع آوری مالیات شکایت نمود که آنها دَه مَن خروار غَلّه ی مرا صد مَن حساب کرده اند و مالیات زیادی از من گرفته اند؛ به دادم برس!
حاکم عصبانی شد و گفت: ای نادان! دَه من ریش برداشته ای و پیش ما آمده ای! چرا حرف مفت می زنی، مگر کسی پیدا می شود که ده را صد حساب کند؟
کشاورز گفت: بله ای امیر، خود شما یک ذره ریش من را دَه مَن حساب کردید، من درباره ی این نحو حساب شما چه بگویم؟
حاکم از گفته کشاورز به خنده آمده و او را از مالیات معاف کرد.