راست گویی شیرفروش
شیرفروشی هر روز صبح یک ظرف شیر به خانه ی کسی می برد. از قضا یک روز ظرف، پر از آب خالص بود. صاحب خانه تا در ظرف را گشود و نگاهش به آن افتاد، گفت: این که آب است.
شیرفروش نگاه کرد و با تعجب گفت: خیلی معذرت می خواهم امروز فراموش کرده ام شیر داخل آب بکنم.
لطیفه های اسلامی/مهدی مسائلی
اذان صبح:
طلوع آفتاب:
اذان ظهر:
غروب آفتاب:
اذان مغرب:
نیمه شب شرعی: 

سلام
خدا قوت استفاده کردیم