دوستی واقعی
روزی میرداماد و شیخ بهایی، همراه یکی از شاهان صفوی، سوار بر اسب، از شهر خارج شدند. میرداماد، بر خلاف شیخ بهایی، تنومند و چاق بود، به همین جهت، اسبِ میرداماد آهسه تر حرکت می کرد؛ در نتیجه بین او و شیخ بهایی فاصله افتاد، شاه صفوی برای آزمایش دوستی و صمیمیت آن دو، نخست نزد میرداماد رفت و گفت: شیخ بهایی جلوتر از ما حرکت می کند، معلوم است به ما اعتنا نمی کند و فرد مغروری است! میرداماد در جواب فرمود: این طور نیست؛ بلکه علّتش این است که آن اسب از این که عالمی مانند او را حمل می کند به وَجد آمده و به سرعت حرکت می کند.
آن گاه شاه خود را به شیخ بهایی رساند و به او گفت: میرداماد از ما عقب تر است؛ مثل این که به ما اعتنا نمی کند یا خودش را از شما بالاتر می پندارد!
شیخ بهایی فرمود: آن اسب که آرام تر حرکت می کند و عقب مانده، حق دارد؛ زیرا دریایی از علم را حمل می کند.
و سپس در اوصاف میرداماد صحبت هایی کرد؛ شاه صفوی از خلوص و تواضع این دو دانشمند، شگفت زده شد و آنان را ستود.