حسرت يك آخ
در عمليات والفجر8 خبر آوردند حاج يدالله كلهر(قائم مقام لشكر 10 سيدالشهدا)مجروح شده. با يكي از دوستان به بيمارستان رفتيم، ديديم سخت مجروح است. كتف و دست راستش خُرد شده كليه اش هم آسيب ديده بود. پرسيدم:"حاجي حالت چطوره؟” در حاليكه با سختي حرف مي زد گفت:"خوبم الحمدلله.” ديدم قسمتي از لبش بريده و خون مياد. پرسيدم:"حاجي! لبت هم تركش خورده؟"گفت:"نه". ديدم چهره اش در هم شد و اخماش تو هم رفت و لبانش را گاز گرفت. لبانش درست در همان نقطه لبش كه پاره شده بود، فرو رفت. درد به سراغش آمده بود. در حاليكه از درد به خود مي پيچيد، كوچكترين حرفي نزد، حتي آهسته هم ناله نكرد وقتي اين صحنه را ديدم، نتونستم خودم را كنترل كنم، گفتم:"با خودت ايت رفتار را نكن حاجي! يك دادي، فريادي، چيزي. چرا اين جور مي كني؟!” صبر كرد تا دردش آروم شد. دوباره لبخند هميشگي روي لب مجروحش نشست و گفت:"مي خوام حسرت يك آخ را هم به دل دشمن بذارم.”
راوي: خدابين همرزم شهيد
خاطراتي از دفاع مقدس *حسرت يك آخ*