بسیاری از پدران و مادران با شگفتی می پرسند چرا فرزند ما درس نمی خواند. مادران بسیاری را دیده ام که با توصیف شرایط زندگی خود و امکاناتی که برای فرزند خود فراهم کرده اند، اصرار دارند که مشکل درس نخواندن ها و کوشش نکردن های فرزند خود را حل کنند.
ولی آیا واقعاً پدید آوردن شرایط رفاهی و امکانات مناسب و توصیه و نصیحت و حتی دادن پاداش پیشاپیش که در واقع باج دادن به فرزند است، می تواند باعث درس خواندن ا.و شود؟ به طور حتم خیر!
برای تشویق فرزند خود به درس خواندن و به طور کلی مطالعه و میل و شوق آموختن، فضای خانه باید فضایی آموزشی و شوق انگیز برای یافتن و جستجوی حقایق و دست آوردهای علمی باشد.
خانه ای که پدر، شوق فراگیری دارد؛ مادر میل به پاسخ یابی برای پرسش های خود دارد و مکالمه های روزمره هم نشان گر این اشتیاق و بیان گر این نیاز است، فرزند را نیز به سوی کنجکاوی ها می کشاند. در خانواده هایی که پدر و مادر پرسش طرح می کنند، اجازه ی تفکر و تفحص می دهند و آمادگی شنیدن حرف های فرزند خود را دارند و اندیشه های درست و نادرست او را با گوش جان می شنوند، شوق گفت و شنود در مورد حقیقت ها و واقعیت ها را در ذهن فرزند می پروراند و برای یافتن پاسخ ها راه رجوع به منابع علمی و اطلاعاتی هموار شده و کودک و یا نوجوان نیز شوق یادگیری داشته و از مراجعه به کتاب خشنود و از یادگیری هر مطلب تازه لذت می برد.
چه بسیار پدران و مادران تحصیل کرده ای که در حال حاضر، خود از خواندن کتاب اظهار بیزاری می کنند«ما دیگر دره های خود را خوانده ایم»، «من به درس علاقه نداشتم»،… ولی از فرزند خود انتظار دارند که«همیشه درس بخواند» و هم «به درس علاقه نشان بدهد»!
به طور حتم کودکان، پدر و مادر را سرمشق و الگو قرار می دهند و از نوع نگاه آنها به علم و تحصیل، راه خود را برمی گزینند.
نکته ی دیگری که پدران و مادران گاهی آن را نادیده می گیرند، توجیه اشتباه های گذشته ی خودشان است.
هنگامی که مادر یا پدر جوانی به فرزند خود می گوید«زمان ما مثل حالا نبود»، «زمان ما معلم حسابی نبود»،«آن وقت ها مدرسه درست و حسابی نبود»،… در واقع، به فرزند خود«توجیه کردن» و «نپذیرفتن واقعیت» و «عدم قبول مسئولیت» را آموزش می دهد.
می دانیم که در شهرها درس خواندن تا سطح دیپلم برای درصد بسیار بالایی از مردم ممکن است و چه بسیار اشخاصی که با وجود دشواری زندگی و «غم نان» توانسته اند در شرایط دشوار درس و تحصیل خود را ادامه دهند و در واقع با کمترین امکانات و شاید حتی در کنار کار به تحصیل ادامه داده اند. این نوع توجیه کردن ها فرزند خانواده را نیز به سمت توجیه های دیگری می کشاند تا یا نبود امکانات را بهانه کنند و یا اگر همه چیز برای آن ها فراهم بود، «جو» خانه را عامل درس نخواندن خود بدانند که در واقع توجیه چندان بیگانه و ناشایعی نیست.
اما با توجه به نکات بالا می توان به این نکته رسید که پدید آوردن فضای آموزشی در خانه منوط به افزایش جو آموزشی یعنی شوق آموختن و مطالعه در خانه است و از طرفی مدیریت آموزشی می خواهد.
پدر و مادر می توانند برای فرزندان کوچک خود در سنین دبستان برنامه ریزی کنند که در ساعات معینی- که متناسب با سن و توان کودک باشد- به انجام تکالیف خود بپردازند و در کنار آن ساعتی را به کتاب خوانی(اعم از شعر و داستان یا مطالب علمی) بپردازند. گفت و گوی پدر و مادر با کودک نیز می تواند به گونه ای باشد که گاه پرسش هایی علمی مطرح شود تا شوق اندیشیدن و یافتن پاسخ، انگیزه ای برای مراجعه به کتاب برای یافتن پاسخ باشد.
شاید برای شما این پرسش پیش آید که پس چرا برخی افراد تحصیل کرده در خانه هایی پرورش یافته اند که پدر و مادرشان بی سواد یا بسیار کم سواد بوده اند. بررسی این خانواده ها نشان می دهد که با وجود نبودن تحصیلات کلاسیک در پدران و مادران، یا شوق یادگیری و دانستن و مکاشفه به گونه ای آشکار و پنهان در فضای زندگی این خانواده ها وجود داشته و یا فرزندان این خانواده ها به گونه ای به این فکر رسیده اند که آن چه را پدر و مادر ندارند، بدست آورند و در واقع از مکانیسم دفاع روانی «جبران» استفاده کرده اند. مشکلات و دشواری های زندگی که پدر و مادر گاهی باعث می شود که فرزندان محرومیت ها و ناکامی های خود را از طریق یک مکانیسم روانی به نام «والایش» به حیطه ی درس و مطالعه کشانده و به این گونه جبران کنند.