به یاد شهید محمدتقی رضوی
برای عشایر
با آن همه کار و دردِ سر، حواسش به عشایر بین راه سیدصالح تا پاوه هم بود. اوضاعشان خوب نبود. ما را فرستاد آن جا برایشان کلاس درس و قرآن و ورزش راه انداختیم. دام هایشان را واکسینه کردیم؛ هر کاری از دستمان بر می آمد.
خودش هم به ما سر می زد.
طلبه بودم. توی خط من را دید، گفت:«درس و مشقت را چی کار کردی؟»
گفتم:«این جا واجب تره.»
گفت:«اگر حوزه ها خالی بشه، راحت می شکنیم.»
دو ماه به دو ماه طلبه ها را جا به جا می کرد که به درس هایشان برسند.
می گفت:«طلبه هر چی خونده بالأخره ته می کشه. باید اطلاعاتش به روز باشه.»