216
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
قالَهُ عِنْدَ تِلاوَتِهِ «يا اَيُّهَا الاِْنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ»
به هنگام تلاوت: «يا اَيُّهَا الاِْنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ»
اَدْحَضُ مَسْئُول حُجَّةً، وَ اَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً،
دليل مغرورشده به كرم حق درحين بازخواستْ باطلترين دلايل،
و عذر آن فريب خورده بى پايه ترين عذرهاست،
لَقَـدْ اَبْـرَحَ جَهالَـةً بِنَفْسِـهِ.
او در اين زمينه بر جهالت خود اصرار ورزيده.
يا اَيُّهَا الاِْنْسانُ ما جَرَّاَكَ عَلى ذَنْبِكَ، وَ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ،
اى انسان، چه چيز تو را بر انجام گناه جرأت داد؟ و چه چيز تو را به
پروردگارت مغرور كرد؟
وَ ما آنَسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ؟! اَما مِنْ دائِكَ بُلُولٌ؟ اَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمِكَ
و چه چيز تو را به هلاكت خود واداشت؟ آيا دردت را درمان، و خوابت را بيدارى
يَقَظَةٌ؟ اَما تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ ما تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِكَ؟ فَلَرُبَّما تَرَى
نيست؟ چرا به همان صورتى كه به ديگرى رحم مى كنى به خود
رحم نمى نمايى؟ چه بسا كسى را
الضّاحِىَ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، اَوْ تَرَى الْمُبْتَلى بِاَلَم يُمِضُّ
در حرارت آفتاب مى بينى پس بر او سايه مى اندازى، يا شخصى
را دچار دردى مى نگرى كه بدنش را
جَسَدَهُ فَتَبْكى رَحْمَةً لَهُ، فَما صَبَّرَكَ عَلى دائِكَ، وَ جَلَّدَكَ
مى سوزاند و تو از روى رحمت بر او گريه مى كنى، پس چه چيز تو
را بر اين دردت صبر داده، و بر بلاهايت
بِمُصابِكَ، وَ عَزّاكَ عَنِ الْبُكاءِ عَلى نَفْسِكَ، وَ هِىَ اَعَزُّ الاَْنْفُسِ
توانمند نموده، و چه شادى و سرورى تو را از گريه بر جان خود كه نزد
تو عزيزترين جانهاست بازداشته
عَلَيْكَ؟! وَ كَيْفَ لايُوقِظُكَ خَوْفُ بَياتِ نِقْمَة وَ قَدْ
و دل تسلاّيت داده؟! چگونه بيم شبيخون خشم حق تو را از خواب
غفلت بيدار نمى كند در صورتى كه
تَوَرَّطْتَ بِمَعاصيهِ مَدارِجَ سَطَواتِهِ؟! فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فى قَلْبِكَ
به علّت گناهانت در راه هاى قهر و سلطه او افتاده اى؟! درد
سستى دل را به قوّت اراده
بِعَزيمَة، وَ مِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فى ناظِرِكَ بِيَقَظَة. وَ كُنْ لِلّهِ مُطيعاً،
معالجه كن، و به هوشيارى خواب غفلت را درمان نما. خدا را بنده باش،
وَ بِذِكْرِهِ آنِساً، وَ تَمَثَّلْ فى حالِ تَوَلّيكَ عَنْهُ اِقْبالَهُ عَلَيْكَ، يَدْعُوكَ
و به ياد او انس بگير، و در حال روى گرداندن از خدا روى آوردن او را به
سوى خود مجسم كن كه تو را به
اِلى عَفْوِهِ، وَ يَتَغَمَّدُكَ بِفَضْلِهِ، وَ اَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ اِلى غَيْرِهِ!
عفوش دعوت مى كند، و به فضلش مى پوشاند، و تو از او روى
مى گردانى و به غير او روى مى آورى!
فَتَعالى مِنْ قَوِىٍّ ما اَكْرَمَهُ! وَ تَواضَعْتَ مِنْ ضَعيف ما اَجْراَكَ عَلى
بلندمرتبه است خدايى كه با اين قدرتش چه كريم است! و تو با اين
ناتوانى و پستى چه جرأتى بر
مَعْصِيَتِهِ! وَ اَنْتَ فى كَنَفِ سِتْرِهِ مُقيمٌ، وَ فى سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ،
معصيت او دارى ! در حالى كه در پناه پوشش او مقيمى، و در فراخناى
احسانش مى گردى،
فَلَمْ يَمْنَعْكَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ
فضلش را از تو باز نداشته، و پرده حرمتت را ندريده است، بلكه در نعمتى
كه براى تو ايجاد مى كند،
مَطْرَفَ عَيْن، فى نِعْمَة يُحْدِثُها لَكَ، اَوْ سَيِّئَة يَسْتُرُها عَلَيْكَ، اَوْ بَلِيَّة
و گناهى كه بر تو مى پوشاند، و بلايى كه از تو دور مى نمايد چشم
به هم زدنى
يَصْرِفُها عَنْكَ، فَما ظَنُّكَ بِهِ لَوْ اَطَعْتَهُ؟! وَايْمُ اللّهِ لَوْ اَنَّ هذِهِ
از لطفش محروم نيستى، پس به او چه گمان مى برى اگر او را بندگى
كنى؟! به خدا قسم اگر
الصِّفَةَ كانَتْ فى مُتَّفِقَيْنِ فِى الْقُوَّةِ، مُتَوازِنَيْنِ فِى الْقُدْرَةِ لَكُنْتَ اَوَّلَ
اين برنامه بين دو نفر بود كه در قوّت و قدرت برابر بودند، تو اولين كسى بودى
حاكِم عَلى نَفْسِكَ بِذَميمِ الاَْخْلاقِ، وَ مَساوِئِ الاَْعْمالِ. وَ حَقّاً
كه بر زشتى اخلاق و بدى اعمالت به زيان خود حكم مى كردى. به حق
اَقُولُ: مَا الدُّنْيا غَرَّتْكَ وَلكِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ، وَ لَقَدْ كاشَفَتْكَ الْعِظاتِ،
مى گويم: دنيا تو را فريب نداده بلكه تو فريفته آن شده اى، دنيا پندها را
برايت آشكار نمود،
وَ آذَنَتْكَ عَلى سَواء، وَ لَهِىَ بِما تَعِدُكَ مِنْ نُزُولِ الْبَلاءِ بِجِسْمِكَ،
و بر عدل و انصاف دعوتت كرد، دنيا با وعده اى كه از رسيدن بلا و درد بر جسمت،
وَالنَّقْصِ فى قُوَّتِكَ، اَصْدَقُ وَ اَوْفى مِنْ اَنْ تَكْذِبَكَ اَوْ تَغُرَّكَ.
و كم شدن نيرويت به تو مى دهد راستگوتر و وفادارتر از اين است كه به تو
دروغ بگويد يا تو را بفريبد.
وَ لَرُبَّ ناصِح لَها عِنْدَكَ مُتَّهَمٌ، وَ صادِق مِنْ خَبَرِها
چه بسا پنددهنده اى از امور دنيا كه پيش تو متّهم است، و چه بسا
راستگويى از اخبار آن كه نزد تو
مُكَذَّبٌ! وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَها فِى الدِّيارِ الْخاوِيَةِ، وَ الرُّبُوع ِ الْخالِيَةِ
دروغگو به شمار آيد! اگر دنيا را از روى مناطق خراب شده، و خانه هاى
خالى مانده بشناسى
لَتَجِدَنَّها مِنْ حُسْنِ تَذْكيرِكَ وَ بَلاغ ِ مَوْعِظَتِكَ بِمَحَلَّةِ
آن را با پند نيكويى كه به تو مى دهد و موعظه رسايى كه به گوش تو
مى رساند همچون دوست مهربانى خواهى يافت
الشَّفيقِ عَلَيْكَ، وَالشِّحيحِ بِكَ. وَ لَنِعْمَ دارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ
كه در رسيدن زيان و ضرر به شخص تو به شدّت خوددارى مى كند. دنيا
سراى خوبى است براى آن كه آن را
بِها داراً، وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْها مَحَلاًّ. وَ اِنَّ السُّعَداءَ
خانه خود نداند، و محل نيكويى است براى كسى كه آن را به عنوان
وطن انتخاب ننمايد. نيك بختان
بِالدُّنْيا غَداً هُمُ الْهارِبُونَ مِنْهَا الْيَوْمَ.
دنيا در قيـامت آنانى هستند كه امـروز از دنيا فرارينـد.
اِذا رَجَفَتِ الرّاجِفَةُ، وَ حَقَّتْ بِجَلائِلِهَا الْقِيامَةُ، وَ لَحِقَ بِكُلِّ
به وقتى كه زمين بلرزد، و رستاخيز با سختى ها و شدائدش محقق
شود، و به هر
مَنْسَك اَهْلُهُ، وَ بِكُلِّ مَعْبُود عَبَدَتُهُ، وَ بِكُلِّ مُطاع اَهْلُ طاعَتِهِ،
آيينى اهلش، و به هر معبودى بندگانش، و به هر امامى پيروانش
ملحق شوند،
فَلَمْ يُجْزَ فى عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ يَوْمَئِذ خَرْقُ بَصَر فِى الْهَواءِ، وَ لا هَمْسُ
در آن روز هيچ نگاه خلافى، و قدم نابجايى كيفر داده نشود
قَدَم فِى الاَْرْضِ اِلاّ بِحَقِّهِ. فَكَمْ حُجَّة يَوْمَ ذاكَ داحِضَةٌ، وَ عَلائِقِ
مگر به عدل و درستى. چه دليل ها كه در آن روز باطل شود، و چه
عذرها كه شخص به آن دلگرم
عُذْر مُنْقَطِعَةٌ! فَتَحَرَّ مِنْ اَمْرِكَ ما يَقُومُ بِهِ عُذْرُكَ، وَ تَثْبُتُ بِهِ
بود مردود گردد! پس به برنامه اى روى آور كه عذرت به آن پذيرفته
شود، و برهانت به آن
حُجَّتُكَ، وَ خُذْ ما يَبْقى لَكَ مِمّا لاتَبْقى لَهُ،
استوار گردد، و از دنيايى كه براى آن باقى نمى مانى براى آخرتت
انتخاب كن آنچه را برايت ماندنى است
وَ تَيَسَّرْ لِسَفَرِكَ، وَ شِمْ بَرْقَ النَّجاةِ، وَ ارْحَلْ مَطايَا التَّشْميرِ.
وبراى سفرآخرت آماده باش،به برق نجات ديده بگشا، و بار وتوشه
آخرت را برپشت مركبهاى همّت محكم ببند.