حادثه 6تیر سوءقصد به جان مقام معظم رهبری(مدظله العالی) و شکست منافقین
دکترها می گفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته و برگشته. یک بار همان انفجار بمب بود، یک بار خونریزی بسیار وسیع و غیرقابل کنترل بود، یک بار هم جمع شدن پروتئین ها در ریه و حالت خفگی. همه اینها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو می انداختند روی آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان می کردند تا لرز را کمتر کنند. معلوم نبود منشأ این تب ها کجاست؟ ضایعه کوچکی هم در ریه دیده بودند. آقا لوله تنفس داشتند و نمی توانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمی کند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دو تا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» و «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟
دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار می کرد که برای ترمیم و پیوند به قسمت های آسیب دیده برداشته بودند. زخم ها زیاد بودند. درد زخم ها خیلی زیاد بود، امّا دکترها می گفتند تحمّل آقا زیادتر است. می گفتند:«اصلاً مسکّن ها به حساب نمی آیند.»
بحث دکترها این بود که بالأخره تکلیف این دست چه می شود؟ شکستگی اش رو به بهبود بود، ولی هیچ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث می کردند که دست قطع شود یا بماند.
امام مرتب پیغام می دادند و از اطرافیان می پرسیدند که:«آقا سید علی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعداز ظهر پخش شد. دکتر میلانی نیا رادیو را گذاشت بیخ گوش آقا. آن موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازه ای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.
حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیه هفتاد و دو تن را نمی دانستند. از تلویزیون آمدند که گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند:«من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خمّ مِی سلامت شکند اگر سبویی
ماهنامه فرهنگی، اجتماعی پیام خانواده آشنا/171
اولین جملاتی که مقام معظم رهبری(مدظله العالی) با دست چپ نوشتند