امام صادق در مرگ خردسالشان
سفیان ثوري میگوید: به محضر مبارك امام صادق(ع) رسیدم. دیدم که ایشان ناراحت اند. عرض
کردم براي چه اینگونه ناراحت هستید؟ فرمودند: نردبانی براي پشت بام، در خانه بود. به اهل
خانه گفته بودیم کسی از این نردبان بالا نرود. آمدم دیدم کنیزي از اهل خانه، فرزند خردسالم
را بغل گرفته و از این نردبان بالا میرود. نگاهش که من افتاد متحیر شد و لرزید و فرزند خردسالم
از دست او بر زمین افتاد و جان داد. ناراحتی من به خاطر از دست دادن فرزندم نیست، بلکه
ناراحتم که چرا کنیز از من ترسید و هول او را گرفت.
یعنی از دست دادن فرزند هر چند مصیبت بزرگی است، ولی مصیبت بزرگتر آن است که کاري
کنیم که خدا از ما ناراضی باشد.
سرپیچی از فرمان خدا از هر مصیبتی بالاتر است. فرمودند: ناراحتی من از این است که چرا این
کنیز باید بترسد و بلرزد. با این حال حضرت به آن کنیز فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم. باکی
بر تو نیست و نگران نباش.