در آخرین روزهای بهار سال1366، گردان، برای شرکت در عملیات نصر4 وارد منطقه ی عمومی ماووت شد. مأموریتی که به ما واگذار شده بود، فتح ارتفاعات ژاژیله بود که برای رسیدن به آن، می بایست بیست و پنج کیلومتر پیاده روی می کردیم و از میان نیروهای دشمن می گذاشتیم. برای این منظور، هنگام غروب آفتاب حرکت کردیم و نماز مغرب و عشاء را در حال حرکت خواندیم. پس از عبور از مسیرهای سخت، رودخانه ها، دره های عمیق و از همه مشکل تر، عبور از نزدیکی کمین ها و نیروهای گشتی دشمن، اندکی پیش از اذان صبح، پس از هشت ساعت پیاده روی در عمق مواضع دشمن به محل مأموریت رسیدیم. این در حالی بود که از تمام گردان، تنها بیست نفر باقی مانده و بقیه یا از شدت خستگی در میان راه به خواب رفته بودند و یا به دلیل دشواری مسیر، نتوانسته بودند همراه گردان بیایند. کمبود نیرو، عامل نگرانی ما شده بود؛ به حدی که در نتیجه گیری از عملیات تردید داشتیم. فرمانده ی گردان که از صلابت و دلاوری کم نظیری برخوردار بود، وقتی متوجه شد وقت نماز صبح نزدیک است، دستور داد شروع عملیات را اندکی به تأخیر بیندازیم تا نماز صبح بخوانیم و پس از نماز برای پیروزی دعا کنیم. پیام فرمانده، به روش ویژه به همه ابلغ شد. در کنار سیم خاردارها و مین هایی که برای ما دندان تیز کرده بودند، نماز صبح خواندیم و عملیات را آغاز کردیم. به مدد الهی، با نفرات اندک، به تمام اهداف دست یافتیم و ارتفاعات را آزاد کردیم.
فکر می کنم، آنچه ترس و تردید را از دل بچه ها زدود، و حصول پیروزی را برایمان آسان گردانید، اهمیت دادن به نماز و کمک خواستن از خدا، در شرایط سختی بود که در آن واقع شده بودیم. به راستی آیه ی«استعینوا بالصبر و الصلاه» در عمل برایمان تفسیر شد و باورمان آمد که می توان از نماز کمک گرفت.
فصلنامه اندیشه بسیج/شماره7
آیینه خاطرات«در هشت سال دفاع مقدس»