زلزله تأسف بار در استان بوشهرکه موجب شد عده ای از هموطنان عزیزمان به لقاءالله بپیوندند و عده ای از عزیزانمان مجروح شوند و خساراتی به آن منطقه وارد شود باعث ناراحتی و غم ملت ایران گردید از خداوند متعال برای درگذشتگان مغفرت الهی و بازماندگان صبر خواهانیم. ما را در غم خود شریک بدانید.
در عملیات والفجر8 خبر آوردند حاج یدالله (کلهر قائم مقام) مجروح شده. با یکی از دوستان به بیمارستان رفتیم، دیدیم سخت مجروح است. کتف و دست راستش خُرد شده، کلیه اش هم آسیب دیده بود. پرسیدم:"حاجی حالت چطوره؟” در حالیکه با سختی حرف می زد گفت:"خوبم الحمدلله.” دیدم قسمتی از لبش بریده و خون میاد. پرسیدم:"حاجی! لبت هم ترکش خورده؟” گفت: “نه". دیدم چهره اش درهم شد و اخماش تو هم رفت و لبانش را گاز گرفت. لبانش درست در همان نقطه لبش که پاره شده بود، فرو ریخت. درد به سراغش آمد. در حالیکه از درد به خود می پیچید. کوچکترین حرفی نزد، حتی آهسته هم ناله نکرد. وقتی این صحنه را دیدم، نتونستم خودم را کنترل کنم، گفتم:"با خودت این رفتار را نکن حاجی! یک دادی، فریادی، چیزی. چرا این جور می کنی؟!” صبر کرد تا دردش آروم شد. دوباره لبخند همیشگی روی لبش نشست و گفت:"می خوام حسرت یک آخ را هم به دل دشمن بذارم.”
راوی: خدابین همرزم شهید
در حریم فاطمیه مرغ دل پَر می زند ناله از مظلومی زهرای اطهر می زند
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
أمّا ابنَتی فاطِمَه فَهِیَ سَیِّدَه نِساءِ العالَمینَ، مِنَ أوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ.
و امّا دخترم فاطمه، او سرور زنان عالم از آغاز تا به انجام است.
زندگی یعنی…
زندگی یعنی سردار رشید اسلام شهید صیاد شیرازی
علی خیلی وقت نمی کرد که در خانه من و بچه هایش باشد، ولی همان وقت کمی هم که پیش ما بود، وجودش به ما آرامش می داد. مهربانی اش، ایمانش و قدر شناسی اش. قدر شناس بود؛ خیلی روزهایی که خانه بود در کارِ خانه کمکم می کرد. یک روز جمعه صبح دیدم پایین شلوارش را تا کرده، زده بالا، آستین هایش را هم. پرسیدم: حاج آقا! چرا این طوری کرده ای؟ رفت طرف آشپزخانه. گفت: به خاطر خدا و برای کمک به شما. رفت توی آشپزخانه و وضو گرفت. بعد هم شروع کرد به جمع کردن. خیلی از زن ها دوست دارند مردشان در کارٍ خانه کمکشان کند ولی من دوست نداشتم علی توی خانه کار کند. ناراحت می شدم. رفتم که نگذارم، در را رویم بست. خانم! برید بیرون مزاحم نشید! پشت در التماس می کردم: حاج آقا! شما رو به خدا، بیا بیرون. من ناراحت می شم. خجالت می کشم. شما رو به خدا بیا بیرون. می گفت: چیزی نیست. الان تموم می شه. می آم بیرون.
آشپزخانه را مرتب کرد. ظرف ها را چید سر جایش، روی اجاق گاز را مرتب کرد. بعد شلنگ انداخت و کف آشپزخانه را شست. در را که باز کرد، آشپزخانه شده بود مثل دسته گل. گفت: بفرمایید، تموم شد. حالا می آم بیرون، این که این همه داد و فریاد نداشت. مستأصل تکیه دادم به دیوار آخه چرا این کار رو می کنید. من خجالت می کشم. گفت: می خواستم من هم کمی کمکتون کنم. از من ناراحت نباشید. محبتش را به من این طور نشان می داد. وضو می گرفت و توی کار خانه کمکم می کرد.
خدا می خواست زنده بمانی، ص17
21 فروردین ماه
سالروز شهادتامیر سپهبد علی صیاد شیرازی
جانشین ستاد کل نیروهای مسلح به دست گروهک منافقین(1378ش)
تسلیت باد.
امام خامنه ای(مدظله العالی):
ما یاد شهید صیاد شیرازی را که از اول انقلاب تا لحظه ی وفاتش در هر میدانی که توانست تلاش کرد، فراموش نخواهیم کرد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم:
إنَّ العَبدَ لَیَرفَعُ یَدَهُ إالی الله و مَطعَمُهُ حَرامٌ، فَکیفَ یُستَجابُ لَهُ و هذا حالُهُ؟!
همانا بنده دستش را(برای دعا) به درگاه خدا بالا می برد در حالی که خوراکش حرام است؛ با چنین حالی، چگونه دعایش مستجاب شود؟
ارشاد القلوب/ 149
من افتخار می کنم که چنین فرزندی را تحویل جامعه دادم و آرزو دارم، فرزندان دیگرم هم با نام نیک برای جمهوری اسلامی ایران خدمت کنند. فقط به جوان ها توصیه می کنم، مراقب خودشان باشند، راه شهدا را ادامه دهند و از کشورشان پاسداری کنند و پشتیبان رهبرشان باشند.
امام خامنه ای(مدظله العالی):
اینکه می گویند:«ما نمی گذاریم ایران سلاح هسته ای درست کند»، یک تقلب در حرف زدن است. مگر بحث سرِ سلاح هسته ای است؟ در قضیه ی هسته ای ایران، بحث بر سرِ سلاح هسته ای نیست، بحث سرِ این است که شما می خواهید جلوی حق قطعی و مسلم ملت ایران را- که غنی سازی هسته ای و استفاده ی صلح آمیز از توان داخلی خود ملت ایران است- بگیرید. البته این را هم نمی توانید و ملت ایران آنچه را که حق خودش است، انجام خواهد داد.
سالروز فناوری انرژی هسته ای گرامی باد
شهید علم مصطفی احمدی روشن
هفته ای چهار پنج بار بین نطنز و کاشان و تهران می رفت و می آمد. نه یک ماه و دو ماه، نه یک سال و دو سال، هشت سال کارش همین بود. ساعت چهار صبح می نشست توی ماشین و راه می افتاد. گاهی وقتها تازه ساعت یازده شب جلسه اش شروع می شد. بعد از آن راه می افتاد و می آمد سمت تهران؛ هفت صبح توی تهران جلسه داشت. خستگی نمی شناخت. به قول بچه ها لودری کار می کرد. یک بار حساب کردم، مصطفی شاید این مدت بیش از پانصد هزار کیلومتر رفته و آمده؛ ده برابر کره زمین.
سالروز فناوری انرژی هسته ای گرامی باد
شهید علم داریوش رضایی نژاد
یک پروژه ی هسته ای در دست داشتیم که از پَسَش بر نیامدیم. می خواستم بروم پروژه را تحویل بدهم و خسارت دیرکرد آن را پرداخت کنم، اما یاد رضایی نژاد افتادم، او را در یک همایش دیده بودم.
سراغ ایشان رفتم و ماجرا را گفتم. موضوع و ویژگی های پروژه را که شنید، گفت: من هستم، پروژه ی خوب و مفیدی است.
در تمام این سالها که مشغول کار علمی هستم، اولین بار بود که یک نفر همکاری در پروژه ای را پذیرفته بود بدون این که از مبلغ پیشنهادی سؤالی بپرسد.
روحش شاد