**مفضل بن قیس سخت در فشار فقر و بدهکاری و…واقع شده بود.
به ناچار به محضر امام صادق(علیه السلام) رفت و لب به شکایت گشود.
* امام صادق علیه السلام دستور داد کیسه ای اشرفی به او بدهند.
مفضل گفت: مقصودم این نبود؛ بلکه فقط تقاضای دعا داشتم.
*امام فرمود: برایت دعا هم می کنم، اما هرگز مشکلات و بیچارگیهای خودرا برای مردم نگو؛
چون اولین اثرش این است که در نظرها کوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود.
گذشته از آن اساسا ابراز کردن گرفتاریها کاری مذموم است؛
زیرا این به معنای شکایت بردن از خداوند نزد بندگان اوست و این کار با مرام بندگی سازگاری ندارد و بسیار ناپسند شمرده شده است.
حکایت است کسی نزد صاحبدلی رفت و گفت: دیشب از درد دندان نخوابیدم و این مطلب را چند بار تکرار کرد.
آن مرد صاحبدل گفت: چقدر تکرار می کنی؟ به خدا قسم سی سال است که یک چشم من کور شده است و به کسی نگفته ام!
همچنین افراد با آشکار نمودن گرفتاری خود مخاطب را ناراحت می کنند،
زیرا اگر دوست باشد که با شنیدن مشکل شما ناراحت می شود و اگر این موارد تکرار هم شود موجب ناراحتی مخاطب مکرر شده و کم کم رابطه اش با شما سرد خواهد شد…
بهمین خاطر اسلام از بازگو کردن گرفتاری ها و غم و غصه ها پیش دیگران به شدت نهی کرده!
و دستور به مناجات و راز و نیاز با خداوند و حجت غایب او برای کسب آرامش روحی و سبک شدن انسان داده است.
چون خداوند شنونده ای هست که راز شما را هیچ گاه نزد کسی فاش نمیکند،
از مادر برای شما مهربان تر است،
هر چه او بخواهد میشود،
تمام عالم به امر و اراده اوست،
پس سراغ قدرت مطلق بروید برای دردودل، نه مخلوقات ضعیفی که بدون اذن او قدرت بر انجام هیچ کاری ندارند…
مطهری، ج 2، 1366: 44
ابن شعبه، حسن، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، چ اول، تهران: امیر کبیر، 1382
کلینی، محمد بن یعقوب، الروضه من الکافی، ترجمه رسولی محلاتی، ج 1، چ اول، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1364