روزهای آغازین پاییز یاد آور روزهایی است که تو بودی و دلم به بودنت خوش بود.
آن روز هایی که رفتی و گفتی بر می گردم و سالهاست منتظر آن روز هستم .
به یاد داری آن روزی که رفتی ؟ تمام لحظات آن روز را هر روز و شب با خود تکرار
می کنم و تو هر لحظه برایم تکرار می شوی ، خنده هایت ، صدایت ، نگاهت ،
قد رشیدت ، تورا کنارم حس می کنم.
هر هفته برای یک شهید گمنام مادر می شوم به امید اینکه شاید تو باشی که
گمنام شدی . هر غروب چراغ های خانه را روشن می کنم به امید برگشتنت،
هر صبح گلهای باغچه را در اتاقت می گذارم تا وقتی آمدی همه چیز آماده
باشد. اما نیامدی…
طاقتم تمام شده و تحمل دوریت برایم سخت شده و کاش نشانی از تو داشتم ،
کاش سنگ قبری بود تا حرفهای نگفته ام را برایش می گفتم . باز هم نیامدی
و من منتظر برگشت تو خواهم ماند ای گمنام ترین آشنایم .
زهرا شرف نژاد
سلام زیبا بود، ممنون.