فرمانده خنده رو
توی جوّ آن روز کردستان خنده رو بودن واقعاً نوبر بود. مسئول باشی و با آن سر و ریش بور و آشفته هزار تا کار بر عهده ات باشد و هزار جای کارَت لنگ بزند و هزار جور حرفت بهت بگویند و هر روز خبر شهادت یکی از بچه هایت را برایت بیاورند و چند بار در روز بخواهی نفراتت را از کمین ضد انقلاب در بیاوری و نخوابی و نقشه بکشی و سازماندهی بکنی و دست آخر هنوز بخندی واقعاً که هنر می خواهد. بعضی از بچه ها توی اوقات استراحت جدول درست می کردند توی یکی از این جدول ها نوشته بود مردی که همیشه می خندد… جوابش یازده حرف بود یکی با مِداد توش نوشته بود محمد بروجردی.
منبع: مؤسسه روایت فتح، خاطرات شهید محمد بروجردی