در عاشوراي سال1357ش. مردم اصفهان پس از مدتها تلاش و تظاهرات عليرغم حكومت نظامي به ميادين شهر آمدند و مجسمههاي آن جرثومهي فساد را با غريو مرگ بر شاه به زير كشيدند. “ناجي” فرمانده حكومت نظامي اصفهان با دهاني كف كرده و خروشان بر صفحهي تلويزيون ظاهر شد و فرياد زد:"… اگر به فرمان اعليحضرت نبود اين شهر و مردمش را قلع و قمع ميكردم و…!” فرداي آن روز يعني 11 محرم عدهاي از ارتشيان سرسپرده، همراه خانوادههايشان با ماشينها در خيابانها كاروان شادي به راه انداختند و بوق زدند كه شاه پيروز شد!؟
در شاهينشهر هم اين كارناوال مضحك در خيابان فردوسي به راه افتاده بود. براي نماز مغرب و عشاء به مسجدالمهدي تنها مسجد شهر ميرفتيم كه با اين هياهوي مردم فريب روبرو شديم. با ديدن چهره توهمزدهي بعضي از همسايگان براي تغيير جوّ ايجاد شده، شعار مرگ بر شاه و مرگ بر خائن سر دادم و به چند دختري كه از پنجرههاي ماشين با موهاي افشان بيرون آمده، تظاهر به شادي میکردند و فرياد جاويد شاه سر میدادند، گفتم:"چه اتفاق تازهاي افتاده كه اينقدر خوشحاليد؟ از سقوط مجسمهها به سقوط خود شاه ميرسيم. در عزاي امام حسين(ع) كارناوال شادی راه انداختهايد؟ از خدا و ائمه شرم نميكنيد؟” همسايهها به جوش آمدند و با هم شعار مرگ بر شاه سر داديم تا ماشينها گذشتند و ما به مسجد رفتيم.