امروز سالروز یکی از دردآورترین روزهای سال برای ملت ستمدیده ایران اسلامی می باشد. کودتای آمریکایی و ننگین برای بازگرداندن شاه خائن به ایران؛ این کشور در طول حیات خود شاهد روی کار آمدن حاکمان و پادشاهان زورگو و مستبدد و بی لیاقت و بی اراده متعددی بوده که با ظلم فراوان به ملت و به یغما بردن ثروت این مملکت و بستن قراردادهای ننگین، نامشان تا ابد در اذهان این ملت به عنوان خائن و مزدور و سرسپردگان بیگانه ثبت است. اوج این دیکتاتوری ها و وابستگی ها را در سلسله منفور پهلوی شاهد هستیم. همان شاهان به ظاهر قدرتمندی که انواع زورگویی ها را بر ملت مسلمان ایران روا داشتند بدون خواست و اطلاع انگلیس و آمریکا جرآت انجام کوچکترین کار و اقدامی را نداشتند. سختی های زیادی را این ملت آزاده و سرافراز متحمل شد و خداوند نیز پاداش آن همه مصائب و خون های بی گناه را به بهترین وجه داد و به برکت رهبری های حکیمانه بزرگ معمار انقلاب و مردمی آگاه و هوشیار و از همه مهم تر به برکت اسلام که سه رکن اساسی در پیروزی انقلاب اسلامی می باشد؛ عزت ملی به این ملت بازگردانده شد؛ و دست مزدوران و عوامل بیگانه از این کشور قطع گردید.
در تاریخ88/2/22 مقام معظم رهبری مدظله العالی در اجتماع عظیم مردم کردستان، سخنان مهمی را ایراد داشتند که فرازهایی از آن که در باب حفظ عزّت ملی است و بی مناسبت با امروز هم نیست می آوریم و این متن را متبرک می کنیم به بیانات رهبر حکیم و فرزانه مان و هم جهت استفاده عزیزان از بیانات ایشان:
حفظ عزّت ملی
برادران و خواهران عزیز! اسلام برای ساخت یک جامعه ی سرافراز و پویا خصوصیاتی را ترسیم کرده و راه رسیدن به آنها را برای ملت مسلمان و امت اسلامی در طول تاریخ تبیین کرده است. یکی از این نشانه ها و خصوصیات، عزت ملی است؛ عزت. همچنانی که یک فرد مایل است ذلیل نباشد و عزیز باشد، از آرزوهای بزرگ یک ملت هم این است که عزیز باشد و ذلیل نباشد.
عزت ملی چیست؟ عزت ملی عبارت است از اینکه یک کلت در خود و از خود احساس حقارت نکند. نقطه ی مقابل احساس عزت، احساس حقارت است؛ یک ملت وقتی به درون خود- به سرمایه های خود، به تاریخ خود، به مواریث تاریخی خود، به موجودی انسانی و فکری خود- نگاه می کند، احساس عزت و غرور کند، احساس حقارت و ذلت نکند. این یکی از چیزهایی است که برای یک ملت لازم است. قرآن در موارد متعددی به این معنا اشاره کرده: «یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجنّ الأعزّ منها الأذلّ و لله العزّه و لرسوله و للمؤمنین و لکنّ المنافقین لا یعلمون». منافقان با خودشان گفتگو می کردند که ما عزیزیم و مسلمان ها را- که ذلیلند- از مدینه خارج خواهیم کرد! خداوند به پیغمبر وحی فرستاد که اینها اینجور می گویند؛ لیکن نمی فهمند و نمی دانند. آنکه عزیز است مؤمنانند. عزت از آنِ خداست و از آنِ پیامبر خدا و از آنِ مؤمنان بالله.
این یک تابلو درخشانی است که همیشه جلوی چشم امت اسلامی باید قرار داشته باشد؛ «عزت ملی». اگر یک ملتی احساس عزت نکند؛ یعنی به داشته های خود- به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفبای خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود- به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزی ندارد، این ملت به راحتی در چنبره ی سلطه ی بیگانگان قرار می گیرد.
استعمارگران از قرن های شانزده و هفده که وارد سرزمین های شرق- از جمله سرزمین های اسلامی- شدند، برای اینکه بتوانند کاملاً کمند اسارت را به دست و پای این ملتها ببندند و آنها را اسیر خود بکنند، شروع کردند آنها را نسبت به گذشته ی خود، نسبت به داشته های خود، نسبت به مذهب خود، نسبت به آداب خود و نسبت به لباس خود بدبین کردن. اینها عبرت آموز است. کار به جایی رسید که در زمان اوائل مشروطیت در این کشور، یک روشنفکر گفت: ایرانی باید از سر تا به پا فرنگی بشود! یعنی دینش را، اخلاقش را، لباسش را، خطش را، گذشته اش را و مفاخرش را کنار بگذارد و فراموش بکند؛ اما فرهنگ غربی، آداب غربی، رسوم غربی، تفکر غربی و روش و منش غربی را بپذیرد! این جور اعلان کردند. این فریاد مذلت بار را در کشور ما آن کسانی که به دین پشت کرده بودند، سر دادند. معلوم است؛ وقتی یک کشوری همه چیز خود را از دست داد و از درون تهی شد، استعمار انگلیس به راحتی می تواند بر همه چیز او- نفت او، ارتش او، دارایی او، دستگاه سیاسی او- تسلط پیدا کند.
کار در دوران پهلوی به جایی رسیده بود که شاه خائن برای اینکه فلان کس را به عنوان نخست وزیر معین بکند، مجبور بود با سفیر انگلیس- و بعدها با سفیر آمریکا- در میان بگذارد و در واقع از او استجازه کند و اجازه بگیرد. این تاریخ دردبار گذشته ی ماست. این ضد عزت ملی است. حکومت های دیکتاتوری وابسته و فاسد، ملت ایران را از اریکه ی عزت فرود آوردند؛ نه علم او را توسعه دادند، نه دنیای او را درست کردند، بلکه آخرتش را هم از او گرفتند و لباس اسارت بر او پوشاندند. در مقابل یک چنین مصیبت بزرگی انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ایستاد و ملت ایران، خون خود را در این راه نثار کرد و به پیروزی رسید.
وقتی یک چنین روحیه ای(ذلت پذیری) در میان مردم حاکم شد، دستگاه سیاسی آن کشور و آن ملت هم به طور طبیعی نوکرمآب می شود؛ در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار؛ اما در مقابل دشمنان مثل برّه رام؛ «اَسَدٌ عَلَیَّ وَ فِی الحَرُوبِ نُعامَهٌ». همان رضاخانی که به خصوص در نیمه ی دوم سلطنتش آن جور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود- که مردم جرأت نفس کشیدن نداشتند؛ توی خانه های خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمی کرد- در مقابل یک پیغام ساده ی انگلیسی ها که گفتند«باید از سلطنت کناره بگیری»، مثل موش مُرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمدرضای پهلوی؛ محمدرضای پهلوی در سالهای دهه ی چهل و دهه ی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان- خشن؛ بدون اندک ملاحظه ای از مردم- وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس، خشوع و خضوع می کرد و از آنها حرف می شنفت! ناراحت هم بود؛ اما مجبور بود. این حکومت یک ملتی است که از عزت ملی محروم است.
یکی از اساسی ترین قلمهایی که انقلاب اسلامی به ما ملت ایران عطا کرد، احساس عزت بود. امام بزرگوار ما مظهر عزت بود. آن روزی که امام علناً فرمود:«آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»، اوج اقتدار سیاسی و نظامی آمریکا در دنیا بود. امام احساس عزت را به این مردم برگرداند و انقلاب، احساس عزت را به ملت ایران برگرداند. امروز ایرانی به ایرانی بودن خود و به مسلمان بودن خود افتخار می کند. امروز قدرتمندان عالم هم اعتراف می کنند که در مقابل ملت ایران، تهدید آنها، قدرت نظامی آنها و تبلیغات سیاسی آنها هیچ تأثیری ندارد؛ ملت ایران راهی را و هدفی را که انتخاب کرد، با قدرت تمام خواهد رفت و به آن هدف خواهد رسید. …