چنانچه پیش تر هم گفته شد در لحظه ورود افراد زندانی به كميته مشترك (موزه عبرت)، نسبت به موقعيت و شخصيت فرد و نيز ميزان سبكي و سنگيني اتهامات وارد شده به او، روش هاي متعددي اعمال مي شد. مثلاً افرادي كه با توهين به شاه و يا خواندن اعلاميه دستگير شده و موقعيت اجتماعي قابل توجهي نداشتند، در هنگام ورود به محوطه دايره شكل كميته مشترك با توهين و تحقير و احياناً خوردن چند سيلي مواجه شده، پس از انجام اقدامات اوليه، چشم بسته به سلول منتقل مي شدند و يا افرادي كه داراي معروفيت و نفوذ و شخصيت اجتماعي مناسبي بودند به گونه اي ملايم تر با آنان برخورد مي شد و معمولاً بازجوهاي اين افراد هم كساني بودند كه با اصول نظري مبارزين آشنا و تا حدي از ساير بازجوها باسوادتر بودند.
اما در مورد افرادي كه اتهامات سنگين تري داشته و كار تشكيلاتي كرده بودند و يا مشي مبارزه مسلحانه را در پيش گرفته و يا مراكز تبليغي مؤثر عليه حكومت شاه تشكيل داده بودند، رفتارهاي بسيار وحشيانه و شكنجه هاي غيرانساني ديگري اعمال مي شد كه برخي از آنها جدا از ضرب و شتم معمولي عبارت بودند از:
1. دستبند قپوني: دست ها به صورت مخالف يكدست از بالا و يكي از پايين در پشت كمر با دستبند بهم متصل كرده، وزنه اي سنگين به آن آويزان مي نمودند كه درد وحشتناكي در ناحيه كتف ها و سر شانه ايجاد مي كرد و اين كار چندين ساعت ادامه مي يافت.
2. فرد را صليب وار از نرده هاي طبقات ساختمان كميته آويزان مي كردند و در اين حالت با كابل تابيده به تمام نقاط بدن ضربه وارد مي كردند.
3. فرد را به صورت درازكش (دست ها در بالا و پاها در پايين يك تخت فلزي ) بسته مي شد و با كابل سنگين به كف پاهاي او ضربه وارد مي كردند و معمولاً در اين حالت يك نفر هم بر روي سينه يا شكم او مي نشست و آن قدر مي زدند كه به تدريج پاها تا مچ بر اثر پارگي مويرگ ها و خونريزي زير پوست متورم مي شد و پوست پاره شده و خونريزي هاي شديدي اتفاق مي افتاد كه در اين حال او را از تخت باز كرده و مجبور به دويدن مي كردند.4. آپولو: دستگاهي بود كه فرد را روي يك صندلي مي نشاندند. كف دست ها و ساق پاها را لاي گيرههايي قرار ميدادند كه به تدريج محكمتر مي شد به طوري كه احساس قطع شدن دست يا پا به انسان دست مي داد و كلاه فلزي بزرگي كه از فرق سر تا پايين گردن را مي پوشانند بر سر فرد قرار مي دادند و در همين حال يك كابل سنگين يا باتوم برقي از پاشنه تا نوك انگشتان پا را به طور مرتب ضربه مي زد و فرد هر چه فرياد مي كشيد، انعکاس صدا در گوش هاي خودش مي پيچيد.
اين گونه شكنجه ها را بازجوها در اسرائيل با گذراندن دوره ها و آموزش روش هاي اعتراف گيري از مبارزين آموخته بودند. البته شب ها و ايام تعطيل كه بازجوها حضور نداشتند عوامل پايين دستي ساواك با پخش نوار، جيغ و فرياد شكنجه شده ها در بلندگوها مبارزين را در معرض شكنجه هاي روحي قرار مي دادند كه روحيه مقاومت را در آنان به حداقل برسانند.
بازجوي سيدعبدالله مردي درشت هيكل، با موهاي مجعد و بور و پوستي سرخ و سفيد و چاق بود كه به چند اسم مختلف ناميده مي شد و پیوسته از این که آيت الله سعيدي را به شهادت رسانده، به خود می بالید و براي ايجاد رعب بيشتر داستان كشته شدن آن شهيد بزرگوار را در زير شكنجه با لحني توهين آميز بازگو می کرد و با افتخار بر قاتل بودن خود صحه می گذاشت.سيدعبدالله حدود 5 ماه در چنين شرايطي تحت بازجويي قرار گرفت. در اين مدت فقط يك بار پدر و مادرش توانستند با او كه در وضعیتی بسیار تأسف بار به سرمی برد، ملاقات كوتاهي داشته باشند. آن هم زماني بود كه اندکی از جراحات وارده بر او التيام يافته بود و پس از 5 ماه ناتوانی در حرکت، قادر بود روي پاهايش راه برود…