حق انتخاب
انگار شمارش معکوس شروع شده از یک طرف به خودم امید میدم که هنوز یک ماهی به عید مونده، اما از طرفی به سرعت گذر روزها که نگاه می کنم، ذوق و دلشوره ی عید توی دلم مثل یک موج همه چیز را زیرورومی کند. کارهای بیرون از خونه، انگار نمی خوان با کارهای توی خونه همکاری کنند و یکیشون کوتاه بیاد. از یک طرف کارهای خونه و خونه تکونی و خرید عید، از طرفی کار بیرون و خستگی های همراه اون. یک روز تو هفته پیش موقع درست کردن نهار، یادم آمد که مانتوی مناسبی برای عید ندارم. تقریبا دو سالی بود که بیشترین تمرکزم موقع عید روی لباس و ظاهر بچه ها بوده و اسباب و وسایل خونه.
دیگه امسال نمی شد پشت گوش انداخت باید یه فکری هم به حال خودم می کردم. از این رو موقع خوردن نهار وقتی با شوهر و بچه ها کنار سفره نشسته بودیم؛ رو به همسرم گفتم: برای سال نو چیزی لازم داری؟ امسال چی می خواهب بخری؟ هنوز جمله من تمام نشده بود که پسرم گفت: خوب شدگفتی مامان من امسال کفش و کیف پول می خوام. دختر سه سالم هم که هنوز لقمه اش را غورت نداده بود گفت: منم پیراهن می خوام.
همسرم نگاهی به من انداخت و با لبخند گفت: شما هم بفرمایید؟!منم کمی جابجا شدم و گفتم امسال یک مانتو باید بخرم! همسرم در حالی که لیوان را پر از آب می کرد گفت اگر به همین چند قلم ختم بشه خوبه، اما من که می دونم اینا فقط مقدمه هستن. خندیدم و گفتم نه خیالت راحت خودم حواسم هست.
این جریان گذشت تا چند روز بعد یک روز که تقریباً خسته از سر کار اومدم خونه، تا در را باز کردم یک کادوی خیلی زیبا روی میز خودنمایی می کرد. چادرم را روی دسته مبل انداختم و به طرف کادو رفتم کاغذ کادو بسیار خوش رنگ و رو بود و کادو هم نرم بود و اصلاًگوشه و زاویه ای نداشت. معلوم بودکه شکستنی نیست. هیچ یادداشتی هم روش نبود می خواستم بازش کنم، اما یک ندایی از درونم گفت: شاید مال کسی باشه یا امانته!!! با این فکر کادو را روی میز گذاشتم اما انگار این کادو داشت به من چشمک می زد، در هر فرصتی بهش نگاه می کردم شاید از کنجکاوی بوده؛ طبق معمول به محض رسیدن باید برای درست کردن نهار دست به کار می شدم. همیشه توی آشپزخانه وقتم سریع می گذره. با صدای شوهر و بچه ها متوجه شدم که یک ساعتی هست که در آشپزخانه هستم دیگه همه چیز آماده بود، که صدای بچه ها بلند شد انگار تازه چشمشون به کادوی روی میز افتاده بود، شوهرم سریع کادو را برداشت و روی دستش گرفت تا دست بچه ها به کادو نرسه. و با لحنی خاص گفت: این کادو مال یک مامان خوب و مهربونه، شاید حدس می زدم که مال من باشه اما مطمئن نبودم، با حرف شوهرم مطمئن شدم. شوهرم توی آشپزخانه آمد و گفت: بازش کن ببینم خوشت میاد؟! با لبخندی گفتم: به چه مناسبتی؟ آخه کادو بدون دلیل خیلی سوپرایزه ….
شوهرم گفت: حسنش به همینه که سوپرایزت کنم. اما از آنجایی مشغول کشیدن نهار بودم، گفتم: بذار بعد از نهار. موقع خوردن نهار رو به شوهرم گفتم آخر این هفته قراره با چند تا از دوستام بریم برای خرید عید، بچه ها را هم می برم. شوهرم با لبخندی موزیانه گفت: شاید لازم نباشه که بری….
منظورش را نفهمیدم اما کنجکاوی نکردم. با تمام شدن نهار گفتم: حالا وقت باز کردن ِکادو. پسرم با عجله کادو را به من رساند. انگار هیجان بچه ها برای بازکردن کادو خیلی زیاد بود به طوری که در چشم به هم زدنی کادو را باز کردند. با دیدن کادو خشکم زد نمی دانستم باید خوشحال باشم یا ناراحت!ا ما نگاه منتظر همسرم مانع این شد که گله کنم و از کادو گله کنم و حس درونی خود را بروز دهم. به زحمت لبخندی زدم و گفتم چه خوب که فرصتی کردی بری بازار!!!! شوهرم که لبخندی غرور آمیز بر لب داشت گفت همون روز که موقع نهار گفتی، تو فکر بودم دیروز کنار بانکی که کار داشتم یک مغازه بود و این مانتو چشمم را گرفت. تا این مانتو را دیدم به یاد تو افتادم و با سرعت خریدمش. البته به مغازه دار گفتم که اگه رنگش رو نپسندید میارم عوض کنم. نمی دانم چرا حس خوبی به مانتو نداشتم شاید به خاطر اینکه مطابق سلیقه و خواست خودم نبود. اما همین حق انتخابه که به من احساس لذت و اعتماد به نفس میده. اگه قرار باشه هر کس به سلیقه خودش برای من انتخاب کنه هر چند اون انتخاب از سر صدق و دوستی باشه هیچ حس خوبی نداره. اصلا این انتخاب کردن ها و بررسی کردن بهترین مورد، که با سلیقه من جور در میاد در کنار همه خستگی ها و دردسرهاش لذت بخشه و یک جورایی به من حق انتخاب میده .
براستی که حق انتخاب برای من و هر فرد دیگه ای مهمه !!! اما تا زمانی که از ما گرفته نشه به چشم نمیاد حتی با هر دلیل و بهانه ای …
مثل حق نفس کشیدن که خیلی وقتها فراموش می کنیم چقدر برای ما مهم و حیاتیه و اگر در معرض دود سیگار و …قرار بگیریم و ذره ای به نفس کشیدن ما لطمه بخوره اون وقته که قدر هر نفس رو میدونیم. پس این حق که حق انتخاب را نباید نادیده گرفت چون تنها حق انتخاب نیست بلکه ابراز قدرت شخصیت و اقتدار ما نسبت به خودمون –ملتمون و کشورمون هست. حتی تصور اینکه ما حق انتخاب و مشارکت نداشته باشیم زجر آورده پس بیایید با انتخاب افرادی که مجلس به آنها نیاز داره نه افرادی که به مجلس نیاز دارن آینده خودمون و کشورمون را سالم بسازیم.
نوشته :زهرا صالحی
بسیار خوب متن زیباییست
منتظر متنهای شما در این وب هستیم
،………………………
سلام
ممنون از حضور سبزتون