وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطى، بِها يَلْحَقُ التّالى،
و آن حضرت فرمود: ما تكيه گاهِ راه ميانه ايم، عقب مانده به آن برسد،
وَ اِلَيْها يَرْجِعُ الْغالى.
و پيشى گرفته به آن باز گردد.
|
وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطى، بِها يَلْحَقُ التّالى، و آن حضرت فرمود: ما تكيه گاهِ راه ميانه ايم، عقب مانده به آن برسد،
وَ اِلَيْها يَرْجِعُ الْغالى. و پيشى گرفته به آن باز گردد. وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: لَقَدْ عُلِّقَ بِنِياطِ هذَا الاِْنْسانِ بَضْعَةٌ و آن حضرت فرمود: رگ اين انسان را قطعه گوشتى آويخته شده كه عجيب تر چيزى كه هِىَ اَعْجَبُ ما فيهِ وَ ذلِكَ الْقَلْبُ، وَ لَهُ مَوادٌّ مِنَ الْحِكْمَةِ، در وجود اوست آن است و آن قلب است، براى قلب مادّه هايى از حكمت وَ اَضْدادٌ مِنْ خِلافِها. فَاِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ اَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَ اِنْ و اضدادى مخالف آن است. اگر اميدى براى دل پديد آيد طمع خوارش كند، و چون هاجَ بِهِ الطَّمَعُ اَهْلَكَهُ الْحِرْصُ، وَ اِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ طمع در آن به هيجان آيد حرص آن را به هلاكت افكند، و اگر نوميدى بر آن چيره شود الاَْسَفُ، وَ اِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ، وَ اِنْ حسرت او را از پاى درآورد، واگر كينه عارض اوگردد خشمش فزونى گيرد، و اگر رضا و اَسْعَدَهُ الرِّضى نَسِىَ التَّحَفُّظَ، وَ اِنْ غالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ خشنودى او را مساعدت نمايدمهارخويشتندارى را ازدست دهد. و اگر ترس ناگهانى به او دست دهد الْحَذَرُ، وَ اِنِ اتَّسَعَ لَهُ الاَْمْنُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ، وَ اِنْ اَفادَ مالاً احتياط و حذر مشغولش كند، و اگر ايمنى برايش فراخ گردد غفلت او را ربايد، و اگر مالى اَطْغاهُ الْغِنى، وَ اِنْ اَصابَتْهُ مُصيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَ اِنْ به او رسد ثروت او را به سركشى اندازد، و اگر مصيبتى به او برسد جزع و فزع رسوايش عَضَّتْهُ الْفاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلاءُ، وَ اِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ سازد، و اگر دچار تهيدستى شود بلا او را مشغول به خود كند، و اگر گرسنگى بر او سخت گيرد قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَ اِنْ اَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ، ناتوانى وى را از پا درآورد، و اگر سيرى او از اندازه بگذرد شكم پرى گرفتار زحمت و اضطرابش نمايد. فَكُلُّ تَقْصير بِهِ مُضِرٌّ، وَ كُلُّ اِفْراط لَهُ مُفْسِدٌ. پس هر كمبودى براى او زيانبار، و هر افراطى فاسدكننده اوست.
وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: رُبَّ عالِم قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَ عِلْمُهُ مَعَهُ و آن حضرت فرمود: بسا دانشمندى كه نادانيش او را به كشتن دهد، در حالى كه دانشش با لايَـنْـفَـعُـهُ . اوست ولى سودى به او ندهد. وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: لايَتْرُكُ النّاسُ شَيْئاً مِنْ اَمْرِ دينِهِمْ و آن حضرت فرمود: مردم چيزى از برنامه دينشان را براى بهبود دنيايشان لاِسْتِصْلاح ِ دُنْياهُمْ، اِلاّ فَتَحَ اللّهُ عَلَيْهِمْ ما هُوَ اَضَرُّ مِنْهُ. ترك نمى كنند، مگر آنكه خداوند زيانبارتر از آن را در كف دستشان مى نهد. وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: اِنَّ اللّهَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمُ و آن حضرت فرمود: خداوند واجباتى را برعهده شما گذاشته، الْفَرائِضَ فَلاتُضَيِّعُوها، وَ حَدَّ لَكُمْ حُدُوداً فَلاتَعْتَدُوها، آن را ضايع نكنيد، و حدودى را مقرّر فرموده از آن تجاوز ننماييد، وَ نَهاكُمْ عَنْ اَشْياءَ فَلاتَنْتَهِكُوها، وَ سَكَتَ لَكُمْ عَنْ و از امورى نهى نموده حرمت آن را از بين نبريد، و مسائلى را بر شما تكليف نكرده و آنها را از روى اَشْياءَ وَ لَمْ يَدَعْها نِسْياناً فَلاتَتَكَلَّفُوها. فراموشى وانگذاشته پس خود را نسبت به آنها در زحمت نيندازيد. وَ عَنْ نَوْف الْبِكالِىِّ، قالَ: راَيْتُ اَميرَالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السّلامُ ذاتَ لَيْلَة وَ قَدْ خبر از نوف بِكالى است كه گفت: شبى اميرالمؤمنين عليه السلام را ديدم از بسترش بيرون شد، به ستارگان ديده دوخت، سپس به من گفت: اى نوف! خوابى يا بيدار؟ فَقُلْتُ: بَلْ رامِقٌ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ، قالَ: گفتم: بيدارم يا اميرالمؤمنين، فرمود: يا نَوْفُ طَوبى لِلزّاهِدينَ فِى الدُّنْيا، الرّاغِبينَ فِى الاْخِرَةِ. اى نوف، خوشا به حال زاهدان در دنيا، و دلدادگان به آخرت. وَ قَدْ رُئِىَ عَلَيْهِ اِزارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ، فَقيلَ لَهُ فى ذلِكَ فَقالَ: يَخْشَعُ لَهُ جامه كهنه و وصله دارى بر تن حضرت ديده شد، سبب پرسيدند، فرمود: به خاطر آن دل الْقَلْبُ، وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَ يَقْتَدى بِهِ الْمُؤْمِنُونَ. اِنَّ الدُّنْيا خاشع مى شود، و نفس خوار مى گردد، و اهل ايمان به آن اقتدا مى كنند. دنيا وَ الاْخِرَةَ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ، وَ سَبيلانِ مُخْتَلِفانِ، فَمَنْ و آخرت دو دشمن متفاوتند، و دو راه مختلف، پس كسى كه اَحَبَّ الدُّنْيا وَ تَوَلاّها اَبْغَضَ الاْخِرَةَ وَ عاداها. دنيا را دوست داشت و مهرش را به دل جاى داد آخرت را دشمن داشت و با آن دشمنى نمود. وَ هُما بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَ ماش بَيْنَهُما، دنيا و آخرت به منزله مشرق و مغربند، و رونده بين آن دو كُلَّما قَرُبَ مِنْ واحِد بَعُدَ مِنَ الاْخَرِ، وَ هُما بَعْدُ هرمقدار به يكى نزديك شود از ديگرى دور مى شود، اين دو در ناسازگارى باهم به مانند ضَـرَّتــانِ . دو هوو مى باشند. وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لايُقَرَّبُ فيهِ اِلاَّ و آن حضرت فرمود: مردم را روزگارى آيد كه جز سخن چين الْماحِلُ، وَ لايُظَرَّفُ فيهِ اِلاَّ الْفاجِرُ، وَ لايُضَعَّفُ فيهِ اِلاَّ مقرّب نشود، و غير بدكار خوش طبع و مقبول نيفتد، و جز الْمُنْصِفُ. يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فيهِ غُرْماً، وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً، منصف را ناتوان نشمارند. كمك به محتاجان را خسارت دانند، صله رحم را منّت وَالْعِبادَةَ اسْتِطالَةً عَلَى النّاسِ. فَعِنْدَ ذلِكَ يَكُونُ السُّلْطانُ گذارند، و بندگى را سبب برترى جويى بر مردم قرار دهند. در آن زمان حكومت بِمَشُورَةِ الاِْماءِ، وَ اِمارَةِ الصِّبْيانِ، وَ تَدْبيرِ الْخِصْيانِ. به مشورت كنيزان، و فرمانروايى بچه ها و تدبير خواجه سراهاست. خدمات متقابل اسلام و ایران نویسنده: متفکر شهید؛ استاد مرتضی مطهری قسمتی از کتاب : به طوری که تاریخ شهادت می دهد، ما ایرانیان در طول زندگانی چندین هزار ساله خود با اقوام و ملل گوناگون عالم به اقتضای عوامل تاریخی، گاهی روابط دوستانه و گاهی روابط خصمانه داشته ایم. یک سلسله افکار و عقاید در اثر این روابط از دیگران به ما رسیده است، همچنانکه ما نیز به نوبه خود در افکار و عقاید دیگران تأثیر کرده ایم. هر جا که پای قومیت و ملیت دیگران به میان آمده مقاومت کرده و درد ملیت دیگران هضم نشده ایم و در عین اینکه به ملیت خود علاقمند بوده ایم، این علاقمندی زیاد تعصب آمیز و کورکورانه نبوده تا ما را از حقیقت دور نگاه دارد و قوه تمیز را از ما بگیرد و در ما عناد و و دشمنی نسبت به حقایق به وجود آورد…
منبع : یار مهربان کتاب رمضان دریچه رویت …
ابتدا به نحوهی وجود انسان در عالم میپردازد که آیا انسان در ذات خود چنین استعدادی را دارد که بتواند با حقایق عالَم اَعلا ارتباط پیدا کند، اگر میتواند چگونه باید عمل کند تا آن ارتباط برقرار شود؟ روشن میکند با توجه به جایگاه و وسعت نفس ناطقهی انسان، انسان موجودی است بالاتر از بدن مادی و مقصد تمام دستورات دین و تکلیفهای الهی بر این اساس است که انسان در صحنهی عمل از خودِ برتر و جنبهی معنوی و روحانی خود غافل نشود وگرنه قالب زندگی میماند و قلب آن میرود و بر این مبنا جایگاه «جوع» و «صوم» را مشخص مینماید. هنر این نوشتار آن است که ابتدا بین «جوع» و «صوم» و «ماه رمضان» تفکیک قائل شده تا خواننده بتواند از هرکدام بهرهی لازم را نصیب خود بنماید. |